صبحانه پرس-سرویس اجتماعی- در تاریخ ٢٩ اردیبهشت ماه امسال مردی با مراجعه به کلانتری ١٧٠ کهریزک به ماموران گفت برادرش از سوی افراد ناشناسی آتش زده شده و در حال حاضر در بیمارستان بستری است.
شاكي به ماموران گفت: ناصر برادر ٣٧ سالهام كه پيمانكار ساختماني بوده چند روز پيش سوار خودرو پژو پرشياي سفيد رنگش از خانه خارج شد تا از يك آشنا طلب ٢٠ ميليون تومانياش را بگيرد. اما روز بعد، از بيمارستان با ما تماس گرفتند و خبر دادند كه برادرم به علت سوختگي شديد بستري شده است. وقتي به بيمارستان رسيدم متوجه شدم صاحب يك دكه روزنامهفروشي در جاده قديم قم برادرم را به بيمارستان رسانده اما پيش از انتقال به بيمارستان ناصر كه هنوز بيهوش نشده بود گفت يك زن و مرد افغان او را به آتش كشيدهاند.
پس از شكايت اين پسر جوان پرونده واقعه به دستور رييس شعبه ١٠٣ دادگاه كهريزك براي رسيدگي به كارآگاهان پايگاه نهم پليس آگاهي تهران بزرگ سپرده شد. همزمان با آغاز رسيدگي به پرونده، از طريق بيمارستان به كارآگاهان اطلاع داده شد كه با وجود اقدامهاي درماني به علت شدت سوختگي، ناصر جان باخته است.
در پي فوت مضروب، عزيز و سميه كه براي برداشتن مداركشان به محل سكونت خود رفته بودند بازداشت شدند. عزيز درباره حادثه به پليس گفت: «من و سميه با هم نقشه كشيده بوديم و از ناصر كلاهبرداري كرده بوديم، پاي خودمان هم گير بود. ميخواستيم طلب ناصر را پس بدهيم اما خودش زير بار نميرفت و فقط ميخواست با زن من ازدواج كند. فكر ميكرديم با حرف زدن از تصميمش منصرف ميشود كه نشد. قرار شده بود سميه با ناصر حرف بزند و اتمام حجت كند.
آن شب ناصر آمد دنبال سميه با هم رفتند لواسان. منم با موتور تعقيبشان ميكردم؛ وسط راه ناصر فهميد كه من در حال تعقيب ماشينش هستم. با هم شام خورديم به او گفتم بيا همه اسباب و لوازم خانهام را بردار، حتي به او گفتم ميتوانم دو برابر پولي كه سميه از او گرفته به او سفته امضا شده بدهم و حتما تا آخر سال هم طلبش را صاف ميكنم اما باز زير بار نرفت. گفت از او طلاق بگير تا من با او ازدواج كنم. تا شام خورديم و برگشتيم ساعت يك بامداد بود.
سميه خيلي ترسيده بود، ميگفت ناصر آبروريزي ميكند اما من به همسرم اميدواري دادم كه اتفاقي نميافتد. به خانه كه برگشتيم من رفتم از دكه سر كوچه سيگار بخرم و زبالهها را سر كوچه بگذارم. وقتي برگشتم متوجه شدم كه در حياط خانهام باز است. يك لحظه ترسيدم و تا خانه را دويدم متوجه شدم كه ناصر، من و سميه را تعقيب كرده است و خانهمان را پيدا كرده وقتي متوجه بيرون رفتن من شده بود زنگ در را زده بود و سميه به خيال اينكه من كليد با خودم نبردهام در را باز كرده بود كه ناصر با گستاخي وارد خانه شده بود اما سميه خيلي زود در ورودي خانه را قفل كرده بود.
داخل حياط با ناصر درگير شدم. درگيريمان تا كوچه ادامه داشت. ناصر ناگهان به سمت سر كوچه دويد و من از كنار حياط يك ليتري بنزين برداشتم و به سمت او دويدم. او با ماشين فرار كرد من هم با موتور تعقيبش كردم. تا ابتداي جاده حسنآباد انتهاي كهريزك رفتيم. ناصر ماشينش را در جاده خاكي پارك كرد.
به سمت خودروي او رفتم و بطري بنزين را روي ماشينش خالي كردم ناصر از ماشين بيرون آمد. با هم درگير شديم بخشي از بنزين روي لباسهاي من ريخت. بخشي هم روي لباسهاي ناصر. داشتم او را تهديد ميكردم كه اگر دست از سر من و زندگيام بر ندارد آتشش ميزنم كه ناگهان متوجه شدم سميه هم به محل درگيري آمده است. ناصر داشت حرفهاي نامربوط ميزد.
فندك را روشن كردم و ماشين آتش گرفت. لباسهايمان هم همينطور. آتش لباس من زود خاموش شد اما ناصر به سمت جاده دويد و آتش شعله ورتر شد. من و سميه هم بدون اينكه كمكش كنيم سوار موتور شديم و به خانهمان برگشتيم. فكر نميكرديم برايش اتفاقي بيفتد. اگر ميخوابيد روي زمين و به سمت باد نميدويد اتفاقي برايش نميافتاد.
با توجه به اعتراف صريح هر دو متهم به ايجاد حريق عمدي منجر به جنايت، قرار بازداشت موقت از سوي مقام قضايي صادر شد و هر دو متهم براي ادامه تحقيقات و تكميل پرونده دراختيار اداره دهم ويژه قتل پليس آگاهي تهران بزرگ قرار گرفتند.