به گزارش آراس: "میلاد.م" جوان 33 ساله مسجدسلیمانی است. او زود شروع کرد، وقتی 14 ساله بود و حالا بیش از هشت سال است که از چنگال اعتیاد دور شده و "بهبود" یافته و کار میکند؛ تعمیر کولر، نقاشی ساختمان و جوشکاری.
میلاد در گفتوگویی که با خبرنگار آراس داشت از روزهای اعتیادش گفت و اینطور شروع کرد: متولد سال 65 هستم. حالا تقریبا 33 سال دارم و مجردم. دو خواهر و شش برادر دارم و در خانوادهای شناخته شده در شهرمان با وضعیت مالی خوب بزرگ شدم. پدرم یکی از پیمانکاران خوب شهر بود و هیچکدام از اعضای خانوادهام هم اعتیاد نداشتند.
وی ادامه داد: در دبیرستان همه همکلاسیهایم ورزش میکردند اما من و دو نفر از دوستانم الکل میخوردیم و حشیش میکشیدیم.
میلاد عنوان کرد: درسم را تا سوم دبیرستان ادامه دادم و آن سال 18 تجدیدی آوردم و بعد بی خیال درس شدم اما در همان دوره مصرف، در یکی از آموزشگاهها مدرک کامپیوتر گرفتم و تطبیق دادم و دیپلم گرفتم. حالا که فکر میکنم یادم نیست که آن زمان را چطور گذراندم چون اعتیاد داشتم و همیشه در حالت چرت بودم.
از قرص و مشروب شروع شد
میلاد گفت: زمانی که مدرسه میرفتم با آدمهایی میگشتم که اینکاره بودند. معلمهای مدرسه نمیدانستند که من مواد مصرف می.کنم. آنها خانوادهام را میشناختند و به من میگفتند که هیچکدام از خانواده تو اهل این کارها نبودند، چرا با چنین آدمهایی رابطه داری؟
وی اضافه کرد: مصرف مواد مخدر از قرص و مشروب شروع شد و به شیشه، هرویین و همه انواع مواد مخدر ختم شد. قبل از اعتیاد، از کودکی سردردهای میگرنی داشتم. روزی متوجه شدم یکی از هممحلهایهای ما قرص اعصاب میخورد. علایم و مشکلاتی که داشت را پرسیدم تا متوجه شوم چه مشکلی دارد که دکتر برایش همان قرصهایی را نوشته است که من میخواهم. او علایمش را به من گفت و من هم همان علایم را به دکتر گفتم و دکتر همان قرصها را برایم نوشت. دیگر راحت و با نسخه دکتر قرصهای اعتیادآورم را تهیه و استفاده میکردم. تاثیر هر قرص مانند یک گرم هرویین بود.
هر چه جلوتر میرفتم، بیمعنیتر میشد
میلاد افزود: برادرم مرتبا به خانودهام می گفت که این قرصها اعتیادآور هستند اما خانوادهام به دلیل اینکه فکر میکردند دکتر تشخیص داده که این قرصها برای بیماریام خوب هستند، مخالفتی نداشتنند.
وی گفت: چند ماه قبل از 15 سالگی قرص خوردن، مشروب و مصرف حشیش را شروع کرده بودم اما برادرم همیشه حواسش به من بود. از طرفی در شهر کوچکی بودیم و هر کاری میکردیم سریع همه متوجه میشدند.
میلاد ادامه داد: زمانی که برادرم فوت کرد، دیگر میدان برایم باز شد و از مصرف حشیش به سمت تریاک رفتم. هر چه جلوتر میرفتم، موادی که مصرف میکردم برایم بیمعنی میشد.
تجربه مصرف همزمان هفت ماده مخدر
این جوان بهبودیافته بیان کرد: میگفتند که با مشروب میتوانم مواد را ترک کنم اما بعد از چند روز، مواد دیگری مصرف میکردم. در پایان به جایی رسیدم که هفت نوع مواد مخدر را همزمان مصرف میکردم.
میلاد گفت: تریاک، ترامادول، شیشه، متادون، هرویین، کراک و حشیش را همزمان استفاده میکردم اما شیشه از همه چیز برایم لذتبخشتر بود. علاوه بر این مواد مخدر، مشروب هم میخوردم.
وی ادامه داد: یکی از دلایلی که باعث شد همه مواد مخدر را با هم مصرف کنم این بود که وقتی میخواستم یکی را ترک کنم میدیدم گرفتار دیگری شدهام. البته دیگر یک نوع ماده مخدر هم کافی نبود و من هم به اصطلاح خودمان به خودم مرخصی میدادم. یعنی یک هفته مشروب میخوردم که به قول معروف مورفین را "بشورد" و بعد از استفاده مجدد، دوباره جواب بدهد. وابستگی به مواد و کم شدن لذت اولیه باعث میشد از یک ماده به مواد دیگر روی بیاورم.
میلاد گفت: اکیپهایی برای مصرف مواد داشتم. با گروهی قرص میخوردم و با گروه دیگر حشیش میکشیدم. با هر گروهی یک نوع مواد مصرف میکردم. یک بار یکی از دوستهایم گفت ما آمدهایم ببینیم تو چه چیزی میکشی که اینقدر نشئه هستی. به آنها گفتم من قبل از مصرف این ماده، شش ماده دیگر هم مصرف کردهام.
شیشه نیمه گمشدهام بود
وی ادامه داد: مصرف یک تا دو بار از یکی از مواد مخدر باعث میشد از آن خوشمان بیاید. مثلا زمانی که برای اولین بار در سن 19 سالگی شیشه مصرف کردم احساس میکردم همان چیزی که میخواهم را پیدا کردهام. انگار نیمه گمشدهام بود.
میلاد گفت: حدود 21 ساله بودم که کراک و پس از آن همه مواد مخدر را مصرف کردم.
چهار بار خودکشی در 21 سالگی
وی ادامه داد: زمانی که انسان مواد مصرف میکند به ناامیدی میرسد و احساس بیارزشی و خودکمبینی میکند و خود را به درد نخور میبیند. من هم چنین حسی داشتم و در سن 21 سالگی چهار بار اقدام به خودکشی کردم و هر بار 100 تا 150 قرص خوردم. پس از آن جلوی خانوادهام سیگار می کشیدم و آنها متوجه شدند که معتاد هستم.
میلاد گفت: خانوادهام هیچ وقت اعتیاد را به رویم نیاوردند. پدرم همیشه به من میگفت اگر مریض هستی برویم دکتر اما من قاطی میکردم. مواد روی همه چیز تاثیر گذاشته بود.
کار میکردم، پول مواد درمیآمد
وی افزود: تا 6 صبح کار میکردم، جوشکاری میکردم تا پول خریدن مواد را دربیاورم. همه پول موادم را خودم درمیآوردم.
وی گفت: تنها باری که برای مواد خریدن از پدرم پول گرفتم، 150 هزار تومان بود که برای گرفتن گواهینامه رانندگی به من داده بود اما من با آن پول، مواد خریدم.
میلاد گفت: نه لباسی میخریدم نه چیز دیگری. زندگی میکردم که مصرف کنم و مصرف میکردم که زندگی کنم. زمانی که خمار بودم پرخاشگر میشدم و وقتی نشئه میشدم، مهربان.
از توهمات شیشه
وی افزود: زمانی که شیشه مصرف میکردم تا حدی توهم داشتم که فکر میکردم پیش خدا هستم و با خدا صحبت میکنم. برخی اوقات هم فکر میکردم جن و روح با من حرف میزنند و صداهایی میشنیدم که برایم عجیب بودند.
این جوان بهبودیافته گفت: معتاد نمیتواند یک جا بنشیند و باید به مکان مصرفش برگردد. زمانی که یک نفر نتواند یک تا دو ساعت در جایی بماند، حتما چنین مشکلی دارد.
وی افزود: درست است که مصرف شیشه در برخی مواقع باعث میشود که یک نفر اقدام به قتل یک نفر دیگر کند و گاهی میشنویم که یک نفر با چاقو زن یا فرزند خود را به قتل رسانده اما توهمات هر فرد نسبت به هر شخصیتی متفاوت است. مثلا من به دلیل اینکه هیچ وقت عادت نداشتم دست روی اعضای خانواده بلند کنم، هیچ وقت چنین توهمی نداشتم اما کسی که از قبل دست بزن داشته وقتی که شیشه میکشد ممکن است به مراحلی برسد که این کار را بکند.
میلاد عنوان کرد: مثلا یک مرتبه با یکی از دوستانم در حال مصرف شیشه بودیم که او شروع به تمیز کردن دندانهایش با خلال دندان کرد. حدود ساعت 5 صبح دیدیم که با "فازمتر" سه دندان خود را کشیده اما متوجه نشده بود و خون همه صورتش را گرفته بود.
باید بکشد عذاب تنهایی را...
وی گفت: یک انسان معتاد از یک طرف احساس خودکمبینی و نبود اعتماد به نفس دارد و از طرف دیگر احساس خودبزرگبینی دارد و فکر میکند همه چیز را به درستی انجام میدهد و دیگران او را خوب نمیفهمند.
وی عنوان کرد: فکر معتاد به گونهای است که اگر هرویین بکشد به نظرش فقط فردی که تزریق میکند معتاد است و خودش مشکلی ندارد. فرد معتاد همیشه انکار میکند. بخشی از بیماری ما "انکار" است که به ما میگوید ما معتاد نیستیم.
میلاد افزود: در زمانی که معتاد بودم و همه من را تنها گذاشته بودند، تا حدی توهمی و خودبزرگبین بودم و برای خودم این شعر شفیعی کدکنی را میخواندم؛ "باید بکشد عذاب تنهایی را / مردی که ز عصر خود فراتر باشد".
دوره سردرگمی
این جوان بهبود یافته گفت: در زمان اعتیاد اولین چیزی که از دست دادم، شخصیتم بود. مردم با دید بدی به ما نگاه میکردند و میکنند. هنوز جای زخم خودکشیها روی بدنم است.
وی افزود: جوانها در دورهای دچار سردرگمی میشوند و نمیدانند باید چه کار کنند. در این شرایط برخی از آنها به سمت کارهای مثبت و برخی به سمت اعتیاد میروند. در این مسیر دوستانی که انتخاب میکنیم، کارهایی را که میخواهیم انجام دهیم را مشخص میکنند.
حتی یک بار هم امتحانش نکنید
میلاد در مورد تجربهاش از اعتیاد گفت: یک بار در محلهای نوشتهای روی یک دیوار دیدم؛ "مواد مخدر را امتحان نکنید، حتی برای یک بار". آن زمان به خودم گفتم این چرت و پرت است، چون خودم ماهی یک بار مواد مصرف میکردم. پس از پاکی، به این جمله توجه کردم و فهمیدم کسی که این جمله را نوشته بود، حتما معتاد بوده است.
این جوان بهبودیافته بیان کرد: اکنون به همه میگویم مواد مخدر را برای یک بار هم مصرف نکنید. من شیشه که باعث توهم میشود را میخواستم برای یک بار مصرف کنم. خیلی نترس گفتم برای یک بار میخواهم استفاده کنم اما حتی پس از پاکی هم هنوز لذت شیشه در ذهنم مانده است، تا حدی که بعضی وقتها دلم برای شیشه تنگ میشود یعنی تا این حد دوستداشتنی و لذتبخش است. یکی میگفت شیشه چیزی به آدم میدهد که زن و بچه آدم به او نمیدهند.
انتخاب، نه دوست ناباب
میلاد گفت: به نظرم هیچوقت دوست ناباب باعث چنین کارهایی نمیشود. تنها انتخاب ما باعث میشود که به چه چیزی برسیم.
وی افزود: هیچکدام از دوستهای من به من نگفتند که اگر مواد نکشی دیگر با تو صحبت نمیکنیم. در بسیاری از اوقات دوستانم به من میگفتند که مواد نکشم. روزی با یکی از دوستانم هرویین میکشیدم. به او گفتم میخواهم تزریق کنم اما دوستم به من گفت "خیلی دوستت دارم، از طرفی هم دوست دارم برای خودم یک پایه پیدا کنم اما تزریق نکن چون اگر تزریق کردی دیگر فقط دوست داری به خودت سوزن بزنی". تنها شانسی که آوردم این بود که تزریقی نشدم.
وی عنوان کرد: یکی از ساقیها به من میگفت که من میخواهم موادم را بفروشم اما نمیخواهم به تو بفروشم و دوست ندارم ببینم که مواد میخری. یعنی بین همین آدمها هم کسانی بودند که من را نصیحت میکردند. آنها هیچوقت من را مجبور به مصرف مواد نکردند اما یک معتاد تا حدی کلهشق است که این حرفها را نمیفهمد.
هیچکس نمیخواست با من باشد
میلاد گفت: کار مادرم گریه بود چون میدید زمانی که ناراحت میشوم تنها قرص میخورم و یا خودکشی میکنم. خانوادهام چیزی به من نمیگفتند و من را به حال خود رها کرده بودند.
وی بیان کرد: تا حدی مصرف موادم شدت گرفت که به جایی رسیدم که همه اکیپهایی که پیش من میآمدند هم من را رها کردند و گفتند دیگر گندش را در آوردهای. آنها هم حتی حاضر به مصرف مواد با من نبودند.
تصمیم ترک
میلاد گفت: سال 89 بود. یک روز در اتاقم که روی دیوار آن پر از شعر و نام خدا بود، نشسته بودم و زار زار گریه میکردم و میگفتم خدایا کمکم کن که از این وضعیت رهایی پیدا کنم. دیگر تنها شده بودم و هیچکس نمیخواست با من باشد.
وی افزود: 17 تیرماه سال 89 در سن 24 سالگی پس از 9 سال اعتیاد، تصمیم به ترک اعتیاد گرفتم. البته در دوران اعتیادم بیش از 15 بار اقدام به ترک اعتیاد کرده بودم اما پس از یک هفته دوباره به دامان اعتیاد برمیگشتم.
میلاد عنوان کرد: بالاخره پول رفتن به کمپ و ترک اعتیاد را از مادرم و دوستدختر برادرم گرفتم زیرا آن زمان دیگر توان کار کردن نداشتم. روزهای آخر پول مصرف مواد را هم از دوستدختر برادرم که اکنون زنداداشم است، میگرفتم.
از درد تا حیرانی
میلاد بیان کرد: خماری مورفین باعث بدندرد و زردآب آوردن میشود اما خماری شیشه، حشیش یا گل، خوابیدن و حیرانی است. در دوران ترک همه این شرایط را تجربه کردم. چون همه این مواد را مصرف میکردم. یک هفته نخوابیدم و بدندرد داشتم.
وی گفت: البته پس از هشت ماه، لغزش داشتم و دوباره شیشه و تریاک و چند نوع مواد مخدر را مصرف کردم.
یک رفیق نامرد در ذهنت حرف میزند
این جوان بهبودیافته افزود: فکر مواد مخدر بعد از مدتی که پاک میشوی، دوباره به سراغت میآید و به ذهن فرد این جمله را وارد میکند که تو پاک هستی و ماهی یک بار مواد مصرف کن. این فکر مانند یک رفیق نامرد در ذهنت حرف میزند و وسوسهات میکند.
وی عنوان کرد: این فکر فقط دوران طلایی و لوکس و لذتبخش مصرف مواد مخدر را به یادت میاندازد و اواخر مصرف را که چطور حقیر شده بودی را یادآوری نمیکند. این فکر، آدم را شل میکند. این فکر راهکار هم میدهد و میگوید تو که حالا مواد کشیدی، همه را بکش.
میلاد بیان کرد: من پس از لغزش قصد داشتم ماهی یک بار مواد مصرف کنم اما روز بعد با دوستانم تماس گرفتم و گفتم تریاک کشیدهام و شیشه میخواهم.
وی عنوان کرد: یک هفته مجددا این مواد را مصرف کردم. رفتم سراغ یکی از دوستانم تا برایم مواد بخرد چون خجالت میکشیدم به سمت موادفروشان بروم زیرا آنها فکر میکردند من ترک کردهام.
وی گفت: دوستم مصرفکننده بود و خودش نیز "لغزشی" بود یعنی ترک میکرد و مجددا لغزش میکرد. من به او گفتم که من لغزش کردهام و مواد میخواهم اما دوستم از من خواست که بیخیال شوم و برای یک بار هم که شده به جلسات "12 قدمی" معتادان گمنام بروم.
میلاد ادامه داد: دوستم گفت یک بار به جلسه برو و بعد من برایت مواد میخرم. در آن جلسه حالتی به من دست داد که زار زار گریه کردم. از همان روز مجددا تصمیم گرفتم که ترک کنم.
هشت سال و پنج ماه و چهار روز
وی گفت: همین لغزش دقیقا برای من سکوی پرتاب بود. ادامه دادم تا این که اکنون بیش از هشت سال است که پاک هستم. یک سال و نیم پس از آن حتی سیگار را نیز ترک کردم.
میلاد ادامه داد: اکنون هشت سال و پنج ماه و چهار روز (تا 3 تیرماه، روز انجام مصاحبه) میشود که پاک هستم و هفت سال است که سیگار نمیکشم. هر فرد سیگاری را نیز که میبینم میگویم ترک کن چون سیگار مقدمه اعتیاد است. اعتیاد من هم از قلیان آغاز شد.
پنج نفر را معتاد کردم
این جوان بهبودیافته گفت: در زمان اعتیادم برای اینکه پایهای برای خود داشته باشم، مواد را در مجموع به پنج نفر از نزدیکانم معرفی کردم و آنها را معتاد کردم. آنها هم هفت هشت سال معتاد بودند اما حالا پاک شدهاند.
میلاد ادامه داد: البته این پنج نفر، از قبل مصرف قرص ترامادول داشتتد. در سال ۸۴ تقریبا مصرف ترامادول بسیار عادی شده بود. این قرص خیلی حس خوبی به آدم میدهد.
وی گفت: آنها به کلاسهای ورزشی میرفتند و مربی به آنها گفته بود اگر ترامادول مصرف کنید مانند فنر میشوید و به شما نیروی زیادی میدهد. آنها مصرف قرص را شروع کرده بودند و زمانی که من مواد را به آنها پیشنهاد دادم، زمینهای برای اعتیاد داشتند. بار اول تریاک و پس از آن شیشه هم به آنها دادم و حدود یک سال مصرف میکردند.
معتاد سن بالا بیشتر ضربه میخورد
وی عنوان کرد: بسیاری از مردم من را به دلیل مصرف مواد، مسخره، قضاوت و یا تحقیر میکردند اما بیشتر آنها بعد از من معتاد شدند در حالی که سن بالاتری نسبت به من داشتند. اعتیاد در سن پایین بهتر از اعتیاد در سن بالا است. مثلا من از ۱۵ تا ۲۴ سالگی معتاد بودم و دیگر هیچ موادی نمانده بود که مصرف نکرده باشم.
میلاد گفت: در واقع به ته خط رسیده بودم و پذیرفته بودم که داغان شدهام اما کسی که در سن بالا معتاد میشود، فکر میکند که چون ۴۰ سال معتاد نبوده دیگر معتاد نمیشود و همین طور به راه خود ادامه میدهد. این افراد بیشتر ضربه میخورند.
یک معتاد، غم یک خانواده
میلاد گفت: در سالهای پاکی من، یکی از دوستانم که همیشه من را نصیحت میکرد هرویینی شد و زنش طلاق گرفت و خبری از او ندارم.
این جوان بهبودیافته بیان کرد: البته به خیلیها کمک کردم تا پاک شوند. حالا رفتن به جلسه را دیگر وظیفهای به گردن خود میدانم.
میلاد ادامه داد: من که به این شرایط رسیدهام، مرتب در این زمینه خدمت میکنم. همان طور که آلوده کردیم، باید پاک کنیم.
وی گفت: یک معتاد تنها نیست و همه خانواده را دچار تنش و غم میکند. یک معتاد کل خانواده را درگیر میکند و اعتیاد باید به تدریج جمعآوری شود. من نیز از پنج سال پیش تاکنون تعداد زیادی را پاک کردهام.
ما با گذشته قضاوت میشویم
میلاد بیان کرد: در جامعه ما هنوز یک فرد معتاد پذیرفته نشده است. حالا با وجود اینکه هشت سال از پاکی من میگذرد اما هر جا که میگویم من معتاد بودهام، شخصیت اکنون من را نمیبینند.
وی عنوان کرد: ما هنوز با گذشته قضاوت میشویم. شاید یکی از دلایل آن، این باشد که برخی ترک میکنند اما دوباره به دامان اعتیاد برمیگردند. مثلا من در دوران پاکی بودم که پدرم فوت کردم و برادرانم در آن زمان مداوم به من توصیه میکردند که مواد مصرف نکنم.
میلاد گفت: برخی بهبودیافتهها میگویند هنوز خانواده آمار ما را میگیرند. البته این ممکن است به دلیل اشتباههای زیاد یک نفر باشد که باعث میشود دیگران نتوانند اعتماد کنند.