یک سال قبل مأموران پلیس باخبر شدند زنی ٦٥ساله به نام اقدس به طرز مشکوکی در خانهاش جانش را از دست داده است.
زمانی که پلیس به محل رفت متوجه شد این زن آثار جراحاتی روی بدنش دارد. به دستور بازپرس جسد به پزشکی قانونی منتقل شد تا تحقیقاتی درباره علت اصلی مرگ انجام شود.
چند روز بعد پزشکی قانونی اعلام کرد علت مرگ سوختگی درجهسه و ضربهای بوده که بر بدن زن وارد شده است.
وقتی شوهر اقدس مورد بازجویی قرار گرفت، مدعی شد او باعث سوختگی همسرش شده اما قصدی برای کشتن او نداشته است. این مرد که مراد نام دارد، گفت: قبل از ازدواج با اقدس، با زنی دیگر ازدواج کرده بودم، اما هشت سال بعد او از من جدا شد و رفت من همسر و فرزند نداشتم.
وقتی با اقدس ازدواج کردم او بیمار بود پیش پزشکان زیادی رفتیم و توانستیم بچهدار شویم. او برایم یک پسر به دنیا آورد.
من بازنشسته راهآهن بودم و با حقوق بازنشستگی زندگی میکردم. زنم پول بیشتری میخواست و وقتی بچه به مدرسه رفت هزینههای ما بیشتر شد چون پسرم میگفت مدرسه دولتی خوب نیست و میخواست به مدرسه غیرانتفاعی برود به همین خاطر یک ترازو خریدم و به سمت شاهعبدالعظیم رفتم.
آنجا زائران را وزن میکردم و پول میگرفتم با آن پول هزینه تحصیل پسرم را میدادم. گاهی همسرم از جیبم پول برمیداشت و میگفت برای پسرمان میخواهد بعد میفهمیدم که دروغ میگوید.
سر این مسائل خیلی با هم بحث میکردیم تا اینکه روز حادثه پسرم از من ٨٠٠ هزار تومان برای مدرسهاش پول خواست من هم آن پول را به پسرم دادم بعد پسرم گفت که پول در جایی که من گذاشتهام، نیست و فقط نخی که دور پولها پیچیده شده بود، هست، فهمیدم زنم برداشته. سراغش رفتم و با او دعوا کردم با چوب ضربهای به پایش زدم و گفتم ببین پادرد چقدر بد است من با پادرد سر کار میروم و تو در خانه هستی.
متهم گفت: زنم بیمار دیالیزی بود خیلی اذیت شد و گریه کرد دلم برایش سوخت او را به حمام بردم تا پایش را زیر دوش آب گرم مالش دهم. او را در وان گذاشتم و آب را باز کردم یکدفعه جیغ کشید که سوختم تا شیر آب را ببندم چند دقیقه طول کشید وقتی او را از زیر آب بیرون آوردم تنش سوخته بود خواستم همسرم را دکتر ببرم قبول نکرد و گفت آبرویمان جلوی همسایهها میرود. چندروزی در خانه بودم یک روز گفت حالش خوب شده و از من خواست سر کار بروم وقتی به محل کار رسیدم پسرم تماس گرفت و گفت حال مادرش بد شده. وقتی رسیدم دیدم زنم نفس نمیکشد.
با پایان تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به شعبه ٨ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. اولیای دم که چهار فرزند مقتول از همسر اولش و پدرش بودند، اعلام کردند درخواست قصاص دارند اما پسر مشترک مقتول و متهم در جلسه حضور نداشت ضمن اینکه قیمی هم برای او تعیین نشده بود.
بعد از اینکه کیفرخواست خوانده شد، اولیای دم در جایگاه حاضر شدند و درخواست قصاص کردند. سپس متهم در جایگاه ایستاد. او گفت: من قصدم کشتن زنم نبود، اولیای دم هم این را میدانند. میخواستم او را تنبیه کنم.
او گفت: من یک پسر دارم که همه زندگیام است. او را به بهزیستی سپردهاند از اقوامش کسی حاضر به نگهداری از پسرم نشده. درخواست دارم اولیایدم خانهام که تنها دارایی من است، بگیرند و رضایت دهند تا پیش پسرم باشم.
اگر هم گذشت نمیکنند، بگذارند من چند روز قبل از اعدام پیش پسرم زندگی کنم او
خیلی تنهاست.
با توجه به اینکه پسر مقتول در دادگاه نبود و قیمی هم برای او تعیین نشده بود، ادامه رسیدگی به پرونده به بعد موکول شد.