کد خبر: ۸۶۶۲
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۸ - ۲۰ شهريور ۱۳۹۵
دلال رابطه ایران و آمریکا
هفته‌نامه تماشاگران امروز در شماره جدید خود با هوشنگ امیراحمدی گفت‌وگو داشته است؛ مردی که می‌گوید ۳۰ سال از عمرش را در لابی‌های پشت پرده رابطه ایران و آمریکا گذرانده و از هاشمی و خاتمی تا احمدی‌نژاد و روحانی به مهمانی‌های خصوصی دعوتش کرده‌اند.
صبحانه پرس، این هفته‌نامه می‌نویسد: «هوشنگ امیراحمدی یکی از چهره‌های پر حرف و حدیث سیاست دو دهه اخیر در ایران است؛ مردی که سال‌هاست در موردش می‌گویند دلال رابطه ایران با آمریکاست؛ عنوانی که شخصا از آن استقبال می‌کند. امیراحمدی اما فراتر از اینها حضور پر رنگی هم در میان لایه‌های سیاسی داخل کشور داشته است. دو نوبت اعلام آمادگی برای حضور در انتخابات ریاست‌جمهوری، رابطه نزدیک با بسیاری از چهره‌های رده اول سیاسی و نزدیکی زیاد به محمود احمدی‌نژاد و دولتش از جمله وقایعی است که از اهمیت امیراحمدی می‌گوید و او را متفاوت از یک استاد دانشگاه تصویر می‌کند.

خودش می‌گوید: «من هوشنگ امیراحمدی، ۳۲ سال است استاد دانشگاه راتگرز، دانشگاه ایالت نیوجرسی هستم. چهار سال قبل از انقلاب از ایران رفتم. اول مدرک مدیریت صنعتی گرفتم و بعد دکترای برنامه‌ریزی اقتصادی. مدیر امور خاورمیانه این دانشگاه هستم. شورای ایران و آمریکا را درست کردم. من تالشی و عاشق آن منطقه هستم. می‌گویند شما می‌توانید یک نفر را از کشور بیرون کنید ولی نمی‌توانید کشور و منطقه و محله‌اش را از آن فرد بیرون کنید. با این که از ایران رفته‌ام اما این کشور و منطقه گیلان و جاهای دیگر آن از من بیرون نرفته است. از یک خانواده خرده‌مالک می‌آیم و تحصیلات ابتدایی را در همان تالش و متوسطه را در رشت و دانشگاهم را در تبریز در رشته مهندسی کشاورزی گذراندم. چهار سال کارمند شرکت گسترش و نوسازی صنایع ایران بودم. در آن سال‌ها شاعر و نویسنده بودم و کتاب چاپ می‌کردم. مجله باران را در گیلان راه انداختم. بعد که به آمریکا رفتم این کارهای هنری را کنار گذاشتم و به دنیای آکادمیک وارد شدم. در نهایت هم سر از سیاست درآوردم. از نظر فکری، ملی هستم و غیرجناحی و هرگز با هیچ حزب و گروهی کار نکرده‌ام.»

بخش‌هایی از گفت‌وگوی بلند امیراحمدی که در هفته‌های اخیر به ایران سفر کرده بود، با هفته‌نامه تماشاگران امروز را در ادامه می‌خوانید:

- سال ۶۵ دعوت‌نامه‌ای از دانشگاه تهران برای کنفرانس بازسازی در ایران گرفتم. سه سال پشت هم به این کنفرانس دعوت شدم. آن دوره، دوره افتخار من است برای این که هر بار که به ایران آمدم، به جبهه رفتم. نه برای جنگیدن بلکه برای بازدید از مناطق جنگی. با آقای مهدی چمران می‌رفتیم.

- حتی با وجودی که ۳۵ سال است آمریکا در ایران حضور ندارد، همه می‌گویند اینها پنهانی با هم ارتباط دارند.

- من خودم هیچ مسئله‌ای با جریان برجام به معنای یک جریان دیپلماسی نداشتم ولی این که [می‌گویند] آفتاب درخشان و فتح‌الفتوح است، خب نیست. از آن طرف هم آنچه آقای شریعتمداری می‌گوید: «هیچ چیز» هم نیست.

- متأسفانه برجام حل مشکل ایران و آمریکا را مشکل‌تر می‌کند. الان تنش کمتر شده ولی کم‌کم به سمت بالا می‌رود و در دولت بعدی آمریکا خیلی بیشتر می‌شود.

- هیلاری کلینتون بدتر است. برای شما ترامپ بهتر است. ترامپ یک آدم نژادپرست و بساز و بفروش است. سیستم فکری‌اش هم بساز و بفروشی است. مشکلش هم با دنیا و با داخل کشور این است که بقیه بساز و بفروشی فکر نمی‌کنند. یعنی مثلاً می‌گوید در این کشور یک عده سیاستمدار هستند و اینها هیچ کاری برای ملت نمی‌کنند، جز این که به مردم دروغ بگویند و پول آنها را بالا بکشند.

- همه فکر ترامپ همین است که همه دنیا را از نظر اقتصادی مستعمره آمریکا کند. وقتی ایران با ایرباس قرارداد بست، روز بعد تنها کسی که اعتراض کرد، ترامپ بود که گفت پس بوئینگ کجاست.

- در مقابل ترامپ، هیلاری کلینتون بسیار مداخله‌جو و جنگ‌طلب است. جنگ عراق و لیبی کار او بود. در شش ماه اول در مسئله سوریه مداخله می‌کند و مشکلش با روسیه بیشتر می‌شود. سر مسئله موشک‌ها به ایران گیر خواهد داد. یک آدم سیاسی و ایدئولوگ است اما ترامپ اقتصادی و غیرسیاسی است. او غیرقابل پیش‌بینی است. نیروهایی دور و بر او هستند که هر کدام به یک طرفی می‌زنند. ترامپ، رئیس‌جمهور خیلی ضعیفی خواهد بود بنابراین نمی‌تواند در مسئله موشک‌ها بین اروپایی‌ها با خودش اجماع به وجود بیاورد. در حالی که هیلاری، پیغمبر این کارهاست. درست است که او از جناح اوباما می‌آید ولی اوباما نیست. درست است که کلینتون شوهرش است ولی کلینتون هم نیست. از همه آنها تندتر است.

- یک سیاستمدار، فرصت‌طلب نیست و به مردم دروغ نمی‌گوید و اصولش را زیر پا نمی‌گذارد.... یکی از دلایلی که من از امام خمینی خوشم می‌آمد این بود که اصول داشت.

- یک بار آقای هاشمی رفسنجانی می‌خواست یک معامله بزرگ با آمریکا بکند که کلینتون جلویش را گرفت. هیچکس در این کشور یادش نیست که 80 درصد تحریم‌ها را دو دموکرات یعنی کلینتون و اوباما گذاشتند. جمهوریخواهان یک دهان گشاد دارند و یک اسلحه که هر وقت به ایران می‌رسد فشنگ ندارد. جز در موارد خاصی بعد از جنگ با عراق که اینها خیلی شیر شده بودند، هیچ‌وقت جنگ با ایران در برنامه‌شان نبود.

- باور کنید من طرفدار احمدی‌نژاد نیستم. دو دوره آقای احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور شد. من به او رأی ندادم. دوره اول طرفدار آقای رفسنجانی بودم و دور دوم طرفدار کروبی. تا قبل از این که به پای صندوق برود هم در خانه آقای کروبی بودم. تا صبح با او صحبت کردم و گفتم این اصلاح‌طلب‌ها کاری می‌کنند که تو ببازی، بیخود وارد بازی اینها نشو.

- رک و روراست، من از موسوی بدم می‌آمد. در دور اول ریاست‌جمهوری آقای خاتمی، من به دنبال ناطق‌ نوری بودم. بحثم هم این بود که ناطق مناسب‌تر از خاتمی است، نه به این دلیل که خاتمی آدم بدی است، نه، من او را دوست دارم و به نظرم بسیار باشرف است اما سیاستمدار خوبی نیست. روشن‌فکر سیاسی خوبی است. می‌گفتم آقای خاتمی آدم درستی است. یک عده نیروی جوان به عنوان نیروی اصلاح‌طلب دور او جمع شده‌اند که همه هم از دوستان من هستند مثل آقایان حجاریان، علوی‌تبار و... اما وقتی من به دنبال ناطق رفتم اینها تعجب کردند. گفتم اگر الان ناطق که یک راست معتدل است رای نیاورد، پشت‌ سر او یک نفر می‌آید که واویلاست و همه دیدیم که بعد از او احمدی‌نژاد آمد.

- اصلاح‌طلب‌هایی که من می‌شناسم مثل شریعتمداری فقط آن طرف خط هستند. خدا نکند از یک نفر خوش‌شان نیاید، تمام دنیا را علیه او می‌شورانند. ناطق نوری کسی نبود که اصلاح‌طلب‌ها می‌گفتند. یک روز آقای [ابراهیم] یزدی من را به خانه‌اش دعوت کرد. همزمان حدود ۴۰ نفر از ملی‌-مذهبی‌ها هم آنجا بودند. گفت: شما ما را گیج کرده‌ای. از یک طرف جامعه مدنی، از یک طرف ناطق نوری. گفتم من به همه چیز در درازمدت نگاه می‌کنم. من فکر می‌کنم آقای ناطق‌ نوری در این مرحله مشخص، خوب است و بعد از او آقای خاتمی بیاید ماندگار می‌شود. نگران بودم که آقای خاتمی جامعه مدنی را سیاسی کند.

- برای آقای یزدی توضیح دادم که به چه دلایلی به ناطق رأی می‌دهم و گفتم جریان باید به جامعه مدنی برسد و رشد کند، آن وقت آقای خاتمی بیاید و این جریان ماندگار شود ولی اگر الان بیاید نارس است و از بین می‌رود. آقای یزدی گفت: بالاخره به چه کسی رأی بدهیم؟ گفتم: من در خیابان‌ها شعار خاتمی را می‌دهم ولی سر نماز دعا می‌کنم ایشان رئیس‌جمهور نشود. در خیابان شما نمی‌توانید دنبال آقای ناطق بروید. به خود آقای ناطق هم گفته بودم که می‌بازد. گفت: چرا؟ گفتم: این مردم تو را نمی‌خواهند. گفت: تو از یک طرف با من رفت‌وآمد می‌کنی و از طرف دیگر مزخرفاتی به اسم جامعه مدنی نوشته‌ای. گفتم: اینها مزخرفات نیست، جامعه همین است و شما می‌بازید. گفت: نه، این جامعه اسلامی است و مردم مسلمان هستند و شما هم دیگر از این مزخرفات ننویس (خنده). گفتم: چشم!

- واقعیت این بود که من چیزی را دیدم که اصلاح‌طلب‌ها و بقیه بعداً دیدند. الان همه کس‌شان ناطق است ولی سال‌ها به من برچسب می‌زدند که هاشمی‌چی هستی.

- وقتی هویزه و خرمشهر را دیدم دلم فرو ریخت و دگرگون شدم. گفتم چه شده؟ چرا باید خرمشهر به آن زیبایی این‌طور شود. برگشتم و شروع به فکر کردم. این که چرا صدام حسین به ایران حمله کرده؟ این یکی از بحث‌هایی است که همیشه داشته‌ام‌. صدام حسین به ایران حمله نمی‌کرد اگر ایران ضعیف نمی‌شد. اگر آمریکا دشمن ما نبود و صدام حسین را تحریک نمی‌کرد.

- از دید آکادمیک به رابطه ایران و آمریکا نگاه کردم و به تئوری سرطان رسیدم. گفتم این رابطه، سرطانی است و تازه این سرطان دارد شروع می‌شود. بعدها این سرطان همه بدن ایران را می‌گیرد اگر زود جلوی آن گرفته نشود.

- در سال ۸۸ میلادی آقای کمال خرازی من را دعوت کرد، یک سخنرانی کردم. آن زمان نظریه‌ای به نام نظریه زور داشتم و بحثم این بود که زور در دنیای جدید، زور نظامی نیست بلکه اقتصادی و تکنولوژیک است. حرفم این بود که اگر از آن دید نگاه کنیم، در جنگ عراق و ایران هر دو بازنده می‌شوند. این نظریه به گوش آقای هاشمی رسیده بود و گفته بودند امیراحمدی را دعوت کنید، سخنرانی کند. از طرف دفتر مطالعات بین‌المللی وزارت امور خارجه در نیاوران من را دعوت کردند. آن زمان آقای عباس ملکی در رأس این دفتر بود. بیش از ۲۰۰ نفر از نفرات اول و دوم و سوم حکومت آمده بودند. آخر بحثم را این‌طور تمام کردم که این جنگ آینده ندارد. یک روحانی از وسط جمعیت بلند شد و شروع کرد به بد و بیراه گفتن که این ضدانقلاب را برای چه آورده‌اید؟ بعد هم در کمتر از دوازده - سیزده ساعت من را از کشور خارج کردند. چند ماه بعد هم آتش‌بس قبول شد.

- در جریان رابطه ایران و آمریکا، من نه فقط با طرف آمریکا بلکه با این طرف هم خیلی ارتباط داشتم. آقای خرازی خیلی من را تشویق کرد. آقای نژادحسینیان را خیلی دوست داشتم و خیلی به من کمک کرد. آقای ظریف هم سال‌ها به من کمک کرد. با آقایان خاتمی، رفسنجانی، احمدی‌نژاد و روحانی هم دیدار داشتم.

- آقای خاتمی را هر وقت به آمریکا می‌آمد، می‌دیدم. با سفرا و وزرایش خیلی ارتباط داشتم. تصادفا در خارج از کشور با آنها خیلی اخت بودم اما در ایران نمی‌توانستم با آنها کار کنم.

- (به قول خودمان) حلقه نیویورک خیلی نزدیک بود و خیلی علاقه داشت کار انجام شود. آقای احمدی‌نژاد که آمد بخشی از این حلقه ماند. اولین جلسه‌ای که سی، چهل نفر از ایرانی‌های نخبه در آن حضور داشتند، یک میز بیضی شکل بود که من این‌ طرف میز نشسته بودم و آقای احمدی‌نژاد درست روبه‌روی من، آن طرف. خودم را معرفی کردم. گفت: تو را می‌شناسم. گفتم: مطمئنم که می‌شناسی چون من کاندیدای ریاست‌جمهوری بوده‌ام و اگر رد صلاحیت نشده بودم، الان آن طرف میز نشسته بودم. برگشت با حالت خاصی گفت: آره آره! از کارهایم درباره رابطه ایران و آمریکا گفتم. گفت: اگر قدرتی داری، بگو به خاطر کارهایی که الان می‌کنند، بیایند عذرخواهی کنند. مصدق که مُرده و ۲۸ مرداد هم تمام شده.



- آقای احمدی‌نژاد هشت سال رئیس‌جمهور بود و ۱۰ بار به آمریکا آمد. دو بار اضافه بر سفرهای سالانه. احمدی‌نژاد عاشق آمریکا بود. به من گفت: کی ایران بوده‌ای؟ گفتم: هفت سال پیش. گفت: چرا نیامده‌ای؟ گفتم: می‌گویند برایم خطر دارد ولی من همیشه طرفدار نظام بوده‌ام و هیچ‌وقت هیچ خیانتی به نظام نکرده‌ام. گفت: برگرد به کشورت. گفتم: دعوت‌نامه بفرستید. گفت: مگر ایرانی نیستی؟ ایرانی که دعوت‌نامه نمی‌خواهد. گفتم: من دعوت‌نامه می‌خواهم. گفت: آقای ظریف یادداشت کنید، ما فکری برای ایشان بکنیم. یک ماه و نیم نگذشته بود که دفتر حافظ منافع ایران به من زنگ زد که یک نامه از دفتر رئیس‌جمهور دارید. نامه‌ای بود که آقای احمدی‌نژاد به آقای متکی، وزیر خارجه و آقای مصلحی، وزیر اطلاعات نوشته بود که دکتر هوشنگ امیراحمدی علاقه‌مند است از کشورش بازدید کند، هماهنگ کنید که ایشان مسافرت خوب و پرباری داشته باشد. چهار خط هم بیشتر نبود. من اول رفتم چندین کپی از آن گرفتم و به همه دادم. به همسرم نشان دادم. گفت: حق نداری بروی! اینها برنامه است. می‌خواهند تو را بکشند. گریه می‌کرد و می‌گفت که این یک کلک است. گفتم: این آخرین فرصت است و اگر نروم، دیگر نمی‌روم. وصیتم را کردم و گفتم می‌روم. چند نسخه از نامه در همه کیف‌ها و جیب‌هایم گذاشتم و آمدم. وارد فرودگاه شدم و دیدم خیلی با عزت و جلال با من برخورد کردند و بعد هم من را به چلوکبابی نایب بردند و بهترین چلوکباب را به من دادند. گفتم: چرا نگذاشتید در این هفت سال بیایم؟ گفتند: به تو دروغ می‌گفتند و تو مشکلی برای آمدن نداشتی.

- من نمی‌دانم مشکل داشتم و با آمدن احمدی‌نژاد حل شده بود یا اصلاً مشکلی نداشتم و اینها نمی‌خواستند بیایم چون حلقه تهران از حلقه نیویورک خوشش نمی‌آمد. خلاصه هر چه بود آمدم و آنجا بود که فهمیدم احمدی‌نژاد مرد است. در این کشور ما یک فرهنگ طیبی و شعبان بی‌مخی داریم که احمدی‌نژاد این فرهنگ را داشت.

- دوره آقای احمدی‌نژاد بهترین فرصت برای رابطه با آمریکا بود. آن دوره همه چیز خیلی خوب بود ولی آقای احمدی‌نژاد یک اشتباه لپی کرد و درباره هولوکاست و نابودی اسرائیل حرف زد. در نتیجه همه چیز خراب شد و آنجا شروع بدبختی احمدی‌نژاد با همه خارجی‌ها بود.

- احمدی‌نژاد آدمی بود که هردمبیل صحبت می‌کرد و قابل کنترل هم نبود. مثل دونالد ترامپ که الان مشکل حزب جمهوری‌خواه با او همین است که حرف هیچ‌کس را گوش نمی‌دهد. من می‌گویم در مورد احمدی‌نژاد تاریخ قضاوت خواهد کرد و هیچ‌وقت هم پیش‌بینی‌هایم اشتباه درنیامده. از زمان ناطق نوری تا الان اشتباه نکرده‌ام، الان هم اشتباه نمی‌کنم. اما احمدی‌نژاد کارهای بد بزرگی کرد. بعضی مواقع باید کارهای بزرگ بد انجام بدهی تا کارهای کوچک خوب. باید کار بزرگ کنی. اگر هم بد شد که شده. آقای احمدی‌نژاد کارهای بد بزرگی کرد. مشکلات دیگری داشت در این کشور.

- در دوره احمدی‌نژاد کمترین کار را کردم. برای این که هر چه ما رشته می‌کردیم او با یک حرف پنبه می‌کرد. برعکسش، مشایی معقول‌تر بود.

- مشایی هم حریف احمدی‌نژاد نبود. خیلی‌ها فکر می‌کنند مشایی کشور را می‌گرداند. صادقانه بگویم این‌طور نبود. احمدی‌نژاد خودش بود.

- قبل از این که آقای روحانی رئیس‌جمهور شود، خودم کاندیدا بودم و برای ثبت‌نام به ایران آمدم. من را از فرودگاه برداشتند و وی‌آی‌پی بردند و بعد به هتل آزادی بردند. ۲۴ ساعت دو نگهبان برای من گذاشتند. گفتند: نمی‌گذاریم ثبت‌نام کنی. حرف‌شان را گوش کردم چون همیشه منافع ملی برایم در اولویت است. به حزب و جناح هم کاری ندارم. مواضع خودم را بر اساس جناح‌ها تنظیم نمی‌کنم. بر اساس منافع ملی می‌چینم. همیشه می‌بینم منفعت ملی در چیست. مهم نیست شریعتمداری که دشمن من است حرفی را می‌گوید یا حجاریان که دوستم است. به هر حال به آمریکا برگشتم و بعد از انتخابات آمدم. روزنامه‌ها نوشتند: امیراحمدی آمده به دولت روحانی کمک کند، در صورتی که این‌ طور نبود و برای تعطیلات تابستانی آمده بودم. دفتر آقای روحانی در مطبوعات اطلاعیه داد که امیراحمدی کوچک‌تر از این است که ما با او کار کنیم و آدم‌های بزرگ‌تری از او وجود دارند. غافلگیر شدم و گفتم درست است که کوچک هستم ولی نباید این را در مطبوعات بگویند. یک مقدار دلخور شدم. گفته بودند می‌خواهد با ظریف کار کند. وزارت امور خارجه اطلاعیه داد که امیراحمدی هیچ برنامه‌ای برای همکاری با ظریف ندارد و آقای ظریف هم برنامه‌ای با او ندارد. من هم صحبت کردم و همین را گفتم. همان روزهایی بود که در مجلس با عکس من و ظریف می‌خواستند ظریف را بکوبند. به همین دلیل هم من از ظریف خیلی دوری می‌کردم تا به حاشیه کشیده نشود. با این حال رابطه‌ام را با اینها حفظ کرده‌ام. بار اولی که به نیویورک آمدند یک جلسه‌ تدارک دیدم.

- من با همه رؤسای‌جمهور بوده‌ام و از همه هم بزرگ‌تر هستم. با هیچ‌کس هم دشمنی ندارم. همیشه هم خودم هستم. حتی اگر هم علاقه یک‌طرفه باشد، همه‌شان را دوست دارم. همین الان هم آقای روحانی دوست من است. با برادرش، حسین فریدون سال‌ها دوست بوده‌ام و...  هنوز هم مسئله‌ای ندارم. ولی مشکل من با اینها از موضوع برجام شروع شد.

- متأسفانه دولت آقای روحانی، دولت عقل کل است. تجربه اگر با علم آمیخته شود خوب است والا تجربه تکرار اشتباهات گذشته است. به هر حال از همان اول ایشان تصمیم گرفت با من کار نکند. درباره برجام هر چه می‌گفتم احساس می‌کردند من احمدی‌نژادی هستم و می‌خواهم آنها را به بیراهه بکشانم. در صورتی که من یک آدم ملی هستم و به منافع ملی فکر می‌کنم. من با روح برجام که همان دیپلماسی است، موافق بودم ولی درباره بقیه آن مفصل باید صحبت کنیم.»
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: