آراس: سخنرانی علی مطهری در دانشگاه اراک علی مطهری در یادداشتی نوشته است: «گروه فرقان گروهی است که در سال ٥٦ شکل گرفت. گرایش فکری آنها به مجاهدین خلق و آثار دکتر شریعتی بود و پشت جزوههای خودشان معمولا جملاتی از این دو منبع مینوشتند و وامدار تز «اسلام منهای روحانیت» بودند. بعد از آنکه شهید مطهری و مرحوم بازرگان اعلامیه مشترکی درباره آثار دکتر شریعتی منتشر و در آن به برخی اشتباهات او تصریح کردند، یک بمب صوتی مقابل منزل مهندس بازرگان کشف شد که همه فکر میکردند کار ساواک است ولی کار گروه فرقان بود.
رهبر آنها جوانی بیست و چند ساله بود که سابقه طلبگی هم داشت و از حوزههای علمیه مختلف از جمله حوزه چهلستون تهران اخراج شده بود. او کمکم شروع کرد به نوشتن و انتشار جزواتی در تفسیر قرآن در حالیکه سواد این کار را نداشت.
آیات قرآن را تفسیر مادی میکرد و بر مارکسیسم منطبق میکرد و یک تز انقلابی هم به کار میبرد. جزوات آنها در برخی دانشگاهها راه پیدا کرده بود و جوانها فکر میکردند اینها در راه امام خمینی هستند. تنها کسی که به مخالفت با آنها و آگاهیبخشی پرداخت، استاد مطهری بود. ایشان در مقدمه چاپ هشتم کتاب «علل گرایش به مادیگری» از این تفسیرها با لحن مشفقانه و با تعبیر «عزیزان من» انتقاد و نمونههایی از اشتباهات فاحش آنها را بیان کردند. این امر بر آنها سنگین آمد و به استاد پیغام دادند که اگر این روش را ادامه بدهید با شما برخورد فیزیکی میکنیم. ایشان جواب دادند که من وظیفهای دارم و باید انجام بدهم.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، وقتی اینها آیتالله مطهری را در رأس شورای انقلاب دیدند، نمیتوانستند این امر را تحمل کنند، بنابراین تصمیم به ترور ایشان گرفتند. آنها ارتباط نزدیکی با مجاهدین خلق داشتند و به نظر من منافقین آنها را برای ترور استاد جلو انداختند چون هنوز خودشان مشی مسلحانه را در پیش نگرفته بودند. اکبر گودرزی آدم بیسواد و کینهجو و لجباز و دارای عقدههای روانی بود.
در دادگاهش از او پرسیدند شما در جزوههای تفسیریتان در تفسیر آیه «ان الانسان لکنود» کنود را «بسیار کُند» معنی کردهاید در حالیکه «کنود» عربی است و «کُند» فارسی. جوابی نداشت، فقط گفت ما بحث ایدئولوژیک با هم نداریم. او میفهمید که راهشان غلط است ولی حاضر نبود بپذیرد و اعتراف کند. خلاصه آدم خبیثی بود و با شهیدکردن آیتالله مطهری ضربه مهلکی به آینده انقلاب اسلامی و به حوزههای علمیه زد.
چون شهید مطهری در صورت ادامه حیات، هم در حوادث انقلاب مؤثر بود و بسیاری از حوادث به شکل دیگری رخ میداد و هم حوزه علمیه قم را متحول و طلاب و روحانیون بسیاری را ترغیب میکرد و برنامه استاد و نظر امام نیز همین بود که ایشان در قم مستقر شوند ولی تقدیر الهی چیز دیگری بود.
داستان گروه فرقان برای امروز ما باید درسآموز باشد. آنها تحت تأثیر افکار مارکسیستی، هر کس را که خانه خوب یا در شمال شهر داشت، مورد انتقاد و حمله قرار میدادند.
به شهید مطهری انتقاد میکردند که چرا خانهاش در قلهک است و ماشین و راننده دارد. کارشان تظاهر و ریا بود. شیخی بود به نام آشوری از طلاب مشهد که مظهر این تظاهر و ریا بود و با گروه فرقان همکاری نزدیک داشت. همیشه لباسهایش وصلهدار و کثیف بود و روی فرش نمینشست و بسیاری از جوانان و دانشجویان را فریب داده بود. متأسفانه امروز هم افکاری شبیه افکار آنها پیدا شده. دائم میگویند خانه فلانی چند متر است و ماشینش داخلی است یا خارجی. ظاهر را چسبیدهاند و محتوای اسلام را رها کردهاند.
در سفر اخیر خودم به ارومیه زمانی که از جلوی ستاد انتخاباتی یکی از کاندیداها با خودروی میزبان رد میشدیم، چند جوان و نوجوان که من را شناخته بودند، آمدند جلو. مهمترین حرفشان این بود که آقای مطهری چرا سوار ماشین خارجی شدهاید؟ گفتم اولا این ماشین خارجی نیست و داخلی است، ثانیا ماشین من نیست و ماشین میزبان است، ثالثا چه اشکالی دارد که انسان سوار ماشین خارجی شود؟ بیاختیار یاد گروه فرقان و فضای سالهای مشرف به پیروزی انقلاب افتادم و البته تأسف خوردم که چرا برخی جوانها و نوجوانهای ما اینقدر سطحی شدهاند و تحت تأثیر شعارهای عوامفریبانه قرار میگیرند؟»