کد خبر: ۱۰۸۱۹
تاریخ انتشار: ۱۶:۱۷ - ۲۶ مهر ۱۳۹۵
رویای سفر به سرزمین های یخی به سالها قبل بر میگرده ،وقتی هنوز نوجوانی بیش نبودم .
16 ساله بودم که کتاب سفرنامه برادران امیدوار را از کتابخونه مدرسه گرفتم.طبق عادت همیشگی اول کتاب را ورق زدم . .....قطب جنوب ...... قطب شمال ......همان روز خواندم ...نه یک بار بلکه چند بار ... خوب یادم هست که با هیجان خاصی بابام را صدا کردم و گفتم ...من می خوام برم قطب جنوب ..می خوام برم قطب شمال ...و پدرم که مات و مبهوت فقط نگاهم می کرد،گفت باشه ،،برو بابا ...ولی اول باید بری دانشگاه....

سالها گذشت ....درس و مدرسه و دانشگاه و کار ...دل مشغولی های زندگی ....هر از گاهی که فیلم مستندی میدیدم به یاد رویای دیرینه خود می افتادم و با خود می گفتم بالاخره یک روز منم میرم قطب ......و بالاخره روز موعود فرا رسید.یک فراخوان برای سفر به قطب جنوب توجهم را جلب کرد "در صورت تمایل برای سفر به قطب جنوب امادگی خود را اعلام نمایید "این پیامی بود از طرف دکتر حمید خسروجردی ..همان شب اعلام امادگی نمودم کم کم افراد دیگری نیز اضافه شدند و جمع ما به حدود 15 نفر رسید .اما هنوز چند روزی نگذشته بود که افراد هریک به دلیلی انصراف خود را اعلام کردند و فقط من باقی ماندم و همچنان مصمم ...

انجام کارهی مقدماتی سفر و برنامه ریزی آن توسط دکتر خسروجردی انجام شد که در همین جا لازم است از زحمات گرانقدر ایشان تشکر ویزه داشته باشم که در نقش یک راهنما نهایت همکاری را با من داشتند ...اما متاسفانه ویزای من برای کشور آرژانتین در موعد مقرر صادر نشد و سفر من با یک تاخیر 10 روزه پس از سفر ایشان شروع شد.... 


کشتی قطب پیما از شهر کوچکی بنام اوشوایا که در واقع جنوبی ترین شهر کشور آرژانتین هست حرکت می کرد...

پس ابتدا باید کشور آرژانتین و شهر بوئنوس ایرس می رفتم ...شنیده بودم که ویزای آرژانتین بسیار مشکل هست و امکان گرفتن ویزا به این سادگی ها میسر نیست ....حدود یک و نیم ماه قبل از سفر جهت ویزا اقدام کردم مدارک را آماده کرده و تحویل سفارت ارژانتین دادم ....خدا می داند چه بر من گذشت تا زمانی که جواب ویزا اومد ...به من حق بدهید این قدر نگران باشم چون هزینه قطب از یک طرف و هزینه بلیط و هتل ارژانتین از طرف دیگر ...یعنی اگر ویزا نمی آمد تمام این هزینه ها چه می شد ؟؟؟؟!!!!! 

حدودا 10 روز به تاریخ حرکت مانده بود کشیک بیمارستان بودم خسته و نگران ...که صدای زنگ تلفن مرا از فکر و خیال خارج کرد ...مادرم بود که بدون حتی اینکه منتظر جواب سلامم شود، گفت مریم ... ویزای آارژانتین جور شد... الان از سفارت خانه تماس گرفتن ...از خوشحالی نمی دونستم چکار کنم ...همان جا شکر خدای مهربان را بجا آوردم ....

از آن روز به بعد شروع به تهیه لوازم ضروری برای سفرم کردم ...البته کفش و لباس مخصوصی به نام کارپا را قرار بود خود شرکت در قطب به ما تحویل دهد ..اما لباس لایه زیر ...لباس لایه رو ...عینک مخصوص ... دستکش های مخصوص .. کلاه ...شلوار گرم ،جوراب گرم که باید از پشم حیوان تهیه شده باشد و........

اواسط بهمن ماه بود که از مشهد راهی امارات شدم و از آنجا پس از چند ساعت توقف در فرودگاه دبی به سمت شهر بوئنوس ایرس حرکت کردم ...و پس از پروازی طولانی در ساعت حدود 9 شب وارد فرودگاه بوئنوس ایرس شدم ...خیلی خسته بودم سریع بوسیله یک آژانس به هتلی که از قبل رزرو کرده بودم رفتم و آنقدر خسته بودم که سریعا به خواب عمیقی فرو رفتم ...

صبح روز بعد با یک پرواز داخلی به سمت اوشوایا حرکت نمودم .اوشوایا جنوبی ترین شهر ارژانتین می باشد ...بعد از یک نیمه روز اقامت در شهر زیبای اوشوایا در عصر یک روز زیبا به طرف محل قرار گرفتن کشتی حرکت کردم ....کشتی های بسیاری در کنار ساحل قرار گرفته بودند ...کشتی که قرار بود سوار آن شوم را پس از کمی جست و جو یافتم .......


 سفرنامه قطب جنوب 

یک هیجان خاصی منو فرا گرفت ...باورم نمی شد قراره منهم مسافر قطب جنوب باشم ....نمی دونم چطوری احساس خودم را در آن لحظه بیان کنم....یک حس عجیبی داشتم .... ساعت 4 عصر سوار کشتی شدیم استرس همراه با هیجانی وصف ناپذیر همه وجودم را فرا گرفته بود. طبق دستور همه مسافران وارد سالن آمفی تئاتر کشتی شدند.پس از پذیرائی مختصر به سمت کابین ها هدایت شدیم ....وای خدا چه کابین شیک و زیبائی...حدود 60 متر و تقریبا با تمامی تجهیزات لازم ...هنوز محو تماشا ی اطراف بود که بلند گو اعلام کرد برای آشنائی با کارکنان کشتی به سالن آمفی تئاتر وارد شوید.

وارد سالن شدم سالن تقریبا پر بود گوشه ای نشستم خدمه با لباس فرم که کارپا قرمز رنگی به همراه شلوار جین بود وارد شدند و به معرفی خود و مسئولیت خود پرداختند.پس از آن وارد کابین خود شدم هنوز داخل کابین جابجا نشده بودم که دوباره بلندگو بلند شد ......برای آموزش در موارد خطر به همراه جلیقه های نجات که در کابین قرار دارد وارد سالن اصلی شوید .....راستش اصلا حوصله رفتن نداشتم ولی چاره ای نبود باید می رفتم ...سریع جلیقه را برداشتم و سوار بر آسانسور از طبقه 6 کشتی وارد طبقه 2 شدم ....از 116 مسافر کشتی تقریبا 80 نفر اومده بودند.....پس از پایان آموزش های لازم در موارد خطر سریع به کابین برگشتم و با خود عهد کردم دیگه از کابین خارج نشوم حداقل برای دو ساعت .. اما.. اما...درست نیم ساعت بعد وقت خوردن شام اعلام شد ....دستی به شکمم کشیدم ....نه باید می رفتم واقعا گرسنه بودم ..وارد سالن غذا خوری شدم ... جاتون خالی یک سوپ خوشمزه به همراه یک نوع غذا از منو انتخاب کردم و دسر را دو اسکوپ بستنی وانیلی ....خیلی خوشمزه بود بخصوص بستنی طعم و مزه خاصی داشت....

بعد از شام به کابین برگشتم ....هنوز چند ساعتی نگذشته بود که سرگیجه و تهوع شروع شد .....ابتدا اهمیتی ندادم ولی کم کم شدت یافت و مرا مجبور به مصرف دارو نمود ...دقایقی بعد خواب به چشمانم آمد و با صدای بلندگو که زمان صبحانه را اعلام می نمود از خواب بیدار شدم.

از تخت خواب پائین اومدم و پس از شست شوی دست و صورت بسوی رستوران حرکت نمودم.. جاتون خالی صبحانه را مفصل خوردم. و اولین روز سفر به قطب جنوب شروع شد ...سفری که رویای آن را از نوجوانی در ذهن خود داشتم ...سفری که برایم یک آرزو بود و حالا داشت این آرزو به حقیقت می پیوست....

برنامه کلی به این صورت بود که شب قبل در مورد برنامه های فردا که شامل گشت و گذار در جزایر قطب جنوب ....دیدن انواع مختلف پنگوئن ....دیدن نهنگ و شیر های دریائی بود صحبت می کردند...آموزش های لازم در مورد آن داده می شد ....و افراد را به گروهائی تقسیم می کردند ...و فردا در دو شیفت صبح و بعد از ظهر بازدید از جزایر طبق برنامه انجام می شد... راستی برای رفتن به جزیره ...نزدیک جزیره که می شیم کشتی نگه میدارد قایق های بادی کوچک بداخل آب انداخته می شدند و سوار قایق بادی میشیم و میریم تا خود جزیره یک ساعت یا دو ساعت تو جریره می گردیم و بعد دوباره سوار قایق بادی می شیم و بر میگردیم کشتی....

نکته جالب آینه که هر وقت بخوای وارد جزیره بشی باید کفش هایت را بشوری و و قتی هم که می خوای خارج بشی باید مجددا کفش هایت را با برس مخصوص بشوری. 

 سفرنامه قطب جنوب 

برس مخصوص شستشوی پوتین ها قبل از ورود به جزایر قطب و همچنین هنگام خروج از جزایر


.من گروه b بودم ...ساعت 7 صبحانه خوردیم و ساعت 8 نوبت گروه ما بود برای گشت در یکی از جزایر قطب جنوب...بعد از خوردن صبحانه سریع به اتاق بازگشتم لباس ها را پوشیدم و منتظر اعلام حرکت از بلند گو شدم .. بعد از دقایقی بلند گو زمان حرکت را اعلام کرد ...پوتین های مخصوص و جلیقه نجات را پوشیدم ....و به محل خروج حرکت کردم.راستی برای خارج شدن از کشتی اصلی و سوار شدن به قایق های کوچک به نام' زودیک ' باید کارت بزنیم ...مثل کارت های حضور و غیاب در بعضی از شرکت ها و ادارات.

سوار قایق بادی شدیم البته بعد از شستن پوتین ها ....حدودا 10 نفر در هر قایق

قایق حرکت کرد و من محو تماشای مناظر زیبای اطراف شدم ....نمی دونم چطوری میشه وصف کرد ...و اصلا آیا میشه وصف کرد .... در واقع زیبایی ها و طبیعت بکر قطب جنوب را نمی توان به نگارش درآورد. ..عکس هایی که از آنجا گرفتم خود بیان کننده همه چیز هست ... 

 سفرنامه قطب جنوب 

یخچالی بسیار زیبا ....


 سفرنامه قطب جنوب 

این هم یخچالی که بعلت احتمالی ریزش آن نباید به آن نزدیک می شدیم


نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: