اما تنوع پدرها بیش از این دو قسمِ سادهانگارانه است. در این مرور ادبیات، بیش از ۳۰۰ مطالعه بررسی شده است تا یک دیدگاه بهروز دربارۀ پدری ارائه شود. هدف این مطالعه این بوده است: معرفی مباحث جدید، بازگشایی بحثهای جاری، و نشان دادن گذارهای حیاتی در شیوههای کار، بازی و زحمتکشی پدران.
آیا در عصر «پایان مردان» به سر میبریم (رازین، ۲۰۱۰)؟ آیا زمان آن رسیده که نقشهای مردان در کار و خانواده را از نو ترسیم کنیم (رُمانو و دوکوپیل، ۲۰۱۰)؟ رسانههای عامهپسند در ایالات متحده میگویند که ماجرا همین است؛ و تجربههای روزمرۀ مردان و تحقیقات جامعهشناسی نشان میدهند که در چند دهۀ اخیر گویا «پدری» دستخوش گذارهای مهمی شده است. آن فرض سنتی که پدران را با توانایی تأمین مالی خانوادههایشان تعریف میکرد، با رشد خود مردان را پای میز یک معاملۀ یکجا و مقطوع آورد: شغل خوب، مالکیت خانه، ازدواج، و پدری (تاونزند، ۲۰۰۲). مرز میان «پدران خوب» و «پدران بد» روزبهروز بیشتر با این ترکیب اقامت، رابطه و اشتغال تعریف میشود.
این دو نوع از پدران انگار انعکاس نابرابری فزایندهای هستند که در جوامع معاصرمان میبینیم. پژوهشها پیرامون پدری، به بررسی تمایزات اساسی میان دو پدیده تمایل دارند: در یکسو پدریِ تأمینگر در خانوادههایی که مردان متأهل، کنار خانواده و شاغلاند و از مقدار قابل توجهی منابع یا سرمایه برخوردارند؛ و در سوی دیگر، پدریِ غیرتأمینگرِ مردان غیرمقیم۱، بدون شغل ثابت، غیرمتأهل یا در رابطۀ همخانگی، و فاقد منابع یا سرمایه که خانوادۀ ثابتی ندارند (ماسیگلیو و رُی، ۲۰۱۲). اما مهمتر اینکه این دستهبندیها سادهانگارانهتر از آناند که تنوع گستردۀ تجربههای مردان در جامعۀ معاصر را نشان دهند. هرچه نکات بیشتری دربارۀ نقش پدران در مقام والدین کشف میکنیم، پرسشهایمان دربارۀ آنچه نمیدانیم چندبرابر میشوند.
کانون توجه من در این مرور ادبیات، بیش از ۳۰۰ مطالعه (۲۰۱۲-۲۰۰۴) عمدتاً در ایالات متحده است تا یک دیدگاه بهروز دربارۀ پدری ارائه کنم. برنامهام این است: معرفی مباحث جدید، بازگشایی بحثهای جاری، و نشان دادن گذارهای حیاتی در شیوههای کار، بازی و زحمتکشی پدران (و شیوههای قاببندی زندگیهایشان توسط ما). به خاطر دامنۀ گستردۀ تغییرات نوپدید در زندگی خانوادگی در ۳۰ سال گذشته، رویکردمان به پدری با بافتهای متنوع بومشناختی و تاروپودهای متکثر فرآیندهای بچهداری۲ سازگارتر است.
این فصل به چهار بخش تقسیم میشود. در بخش اول، تحول انتظارات از مردان در خانواده را بررسی میکنم، چون پدران که روزی روزگاری میکوشیدند تا نانآور/تأمینگر خانواده باشند اکنون پذیرای پرورش و مراقبتی نیز شدهاند که در «پدری جدید» رایج در جامعههای مدرن مانند ایالات متحده رواج یافته است. همچنین تحقیقات پیرامون بچهداری مشترک۳ و فرآیندهای بچهداری میان پدران و مادران را مرور میکنم. پژوهشها پیرامون خانوادههای یکجا۴ و تفسیم کار خانوار همچنان فهممان از زندگی خانوادگی را شفافتر میکنند، و مطالعات پیرامون پیامدهای خاتمۀ چنین روابطی (به خاطر جدایی و طلاق، و در ماجرای نفقۀ کودک) ابعاد جدیدی به فهممان میافزایند.
در بخش سوم سراغ پرورش کودکان توسط مردان در گذر زمان میروم و خصوصاً به اثبات تأثیر درگیری مردان بر رفاه کودکان (از کودکی تا بزرگسالی) توجه میکنم. در نهایت، با مرور یافتههای جدید پیرامون حبس (زندان)، مهاجرت، دغدغههای سلامت روان و عواقب اجتماعی گستردۀ نابرابری که هر روز شکل و شمایلی جدید به [پدیدۀ] پدری میدهند، چالشهای فراروی این پدری جدید را میکاوم.
انتظارات از پدری جدید
مردان ایالات متحده، در مقایسه با نقش منحصراً تأمینگر، بیش از دهههای پیش درگیر [امورات خانوار] شدهاند؛ معیار این نکته، میزان زمانی است که هر هفته برای مراقبت از کودکان صرف میکنند: بازی، نظارت، مراقبت فیزیکی مانند بهداشت و تغذیه، حملونقل، و وظایف خانه (سایر، بیانچی و رابینسون، ۲۰۰۴). این روندهای افزایش درگیری پدر، نشانۀ یک نوع همکاری پدران در پرورش [کودکان] است: تعبیری که کیستی و کارکرد مردان در مقام پدر، هم از لحاظ رفتار و هم از لحاظ پیامدهایش بر رشد کودک، را تعریف میکند (ماسیگلیو و رُی، ۲۰۱۲).
«پاسخگویی» نیز مفهوم دیگری است که تعامل فعال مردان با کودکان را نشان میدهد و دربارۀ نحوۀ تأثیر این تعامل بر کودکان و بر خود مردان گمانهزنی میکند (هُلمز و هیوستون، ۲۰۱۰؛ اشبورن، دالی و براون، ۲۰۱۱). پدران بازیگران کلیدی در آن الگوهای پیچیدۀ بازی و صحبت هستند که نژاد، فرهنگ و تعامل با مادران نیز در شکلدهیشان نقش دارند (کابرِرا و همکاران، ۲۰۰۴).
مراقبت از کودکان همچنان عمدتاً به عنوان کار زنان ترسیم میشود، اما شواهد جدید نشان میدهند که پدران نه تنها بیشتر درگیر این کار شدهاند بلکه برای درگیریشان ارزش قائلاند (پلک و ماسیادرلی، ۲۰۰۴). مادران و پدران به نحوۀ مهارتیابی مردان در نقش مراقبتگری توجه دارند، و پدران هرچه بیشتر به کودکان برسند احساس تأثیرگذاری بیشتری میکنند (باری و همکاران، ۲۰۱۱). اما گذار به سوی «پدر جدید» که در تأمین و مراقبت فرزندان موفق است، کار سادهای نیست. اکثر مردان و زنان میگویند که چالشهای امروزیِ پدر بودن بیشتر از دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ است (پارکر، ۲۰۰۷).
برای «پدر جدید» بودن، برخی مردان از موقعیتی بهتر از سایرین برخوردارند. مردانی که شغل حرفهای دارند از زمان، پول یا جایگاه بهتری برخوردارند تا هویتشان به مثابۀ یک مراقبتگر و تأمینکنندۀ درگیر را بازسازی کنند (پلانتین، ۲۰۰۷). در مقایسه با مردانی که رابطهای غیر از تأهل دارند، مردان متأهل سرمایۀ اجتماعی بیشتری کسب میکنند (رونرا، ۲۰۰۷). این منابع گسترده به برخی پدران امکان میدهد تا دستبهکار اصلاح انتظارات سنتی از تعهدات شغلی، تقسیم کار جنسیتی در بچهداری، پویاییهای قدرت۵، و بدهبستانهای عاطفی در تعاملات خانوادگی روزمره شوند (ماتا و نادسون-مارتین، ۲۰۰۶). منابعی که مردان در مقام تأمینگر کسب میکنند، موجب موفقیت بیشتر برخی مردان در مقام «پدر جدید پرورشگر» میشود.
از دهۀ ۱۹۷۰ بدین سو، بهرهمندی اقتصادی پدران (خصوصاً جوانهای فاقد تحصیلات دبیرستان که بدون فرزندانشان زندگی میکنند) کاهش چشمگیری داشته است (سام و همکاران، ۲۰۱۱). بحران اخیر اقتصادی ضربۀ سختی به مردان خانوادهدار زده است، و توجه دوباره به تأمینگری میتواند چالشهای پدران جدید را برایمان روشنتر کند. آنچه روزی روزگاری روال عادی مردان آمریکایی بود (دستمزد مناسب برای پشتیبانی یک خانواده، اقساط خانه و خدمات پزشکی) دیگر نصیب همه نمیشود (هنوود، شیرانی و کلتارت، ۲۰۱۰). تغییرات بازار کار و نابرابری فزاینده، به چنددستگی پدران جوان تنها از لحاظ درآمد، بلکه از لحاظ طبقۀ اجتماعی و میان نژادهای مختلف دامن زده است (فرستنبرگ، ۲۰۱۱؛ مورای، ۲۰۱۲).
در کشورهایی که درگیر گذارهای دشوار اقتصادی هستند، مردان شاید بخواهند مراقبتگر باشند اما محدودیتهایی که برای نقش تأمینگری خانواده دارند دست و پایشان را میبندد. مردان کرهای و ژاپنی با حمایت سیاستهای دولتی سعی کردند درگیری بیشتری به عنوان مراقبتگر داشته باشند، اما در بحرانهای مالی اخیر به همان نقش تأمینگری روی آوردند (وان و رُی، ۲۰۰۷؛ یاماتو، ۲۰۰۸). شاید بیشترین ملاحظه در قبال الگوی جدید پدری را پدران روسی داشته باشند که اغلب این الگو را جاهطلبانهتر از آن میدانند که دنبال کنند: الگویی که به خاطر فرصتهای محدود اقتصادیشان، دستنیافتنی است (اوتراتا، ۲۰۰۸).
تغییرات در بچهداری مشترک و بچهداری
با تغییر کانون توجه از ساختار خانوادگی (کدام هموالدین۶ «در» یک خانوادهاند؟) به فرآیندهای خانواده (هموالدین «چه» میکنند؟)، پژوهش در پدیدۀ پدری پویاتر شده است. پدران و مادران همزمان دربارۀ انتظارات خود به عنوان شرکای زندگی و والدین مذاکره میکنند. مردان اگر متوجه شوند که این دو نقش (شریک زندگی و والد) چه تفاوتی با هم دارند، بهتر میتوانند دست از مناقشه بردارند (هاردستی و همکاران، ۲۰۰۸). همچنین واکنش پدران و مادران به درگیری یکدیگر در مقام هموالد، پیچیده است.
مثلاً در آمادگی کودکان برای مدرسه، درگیری مادران حیاتی است؛ اما پدران صرفاً نقش میانجی۷ دارند که وقتی مادران درگیر نیستند، آمادگی فرزندان را بهبود میبخشند (مارتین، ریان و بروکزگان، ۲۰۱۰). هر دو والد مجموعۀ پیچیدهای از مسؤولیتها را در زمینۀ وظایف خود نسبت به کودکان و خانوار انجام میدهند، اما مادران بیشتر از پدران چندکارهاند۸. مادران در انجام مسؤولیتهایشان بیشتر دچار تعارض وظایف میشوند (آفر و اشنایدر، ۲۰۱۱)؛ وظایفی که برای انجامش دستتنهایند، فشردهترند، و فیزیکیتر از فعالیتهای پدران هستند (کریگ، ۲۰۰۶).
ایدئولوژیِ [تعیینکنندۀ] نقشهای جنسیتی نیز نقش مهمی در نحوۀ تصمیمگیری هموالدها پیرامون درگیری پدران دارد. سطح تحصیلات و شرایط شغلی مردان و زنان همواره با تصمیماتشان دربارۀ سهم هریک در مراقبت کودک رابطه دارد، هرچند این رابطه در کشورهای مختلف قدری متفاوت است (کریگ و مالان، ۲۰۱۱). پدران تحصیلکردهتر در دانمارک و استرالیا مراقبت بیشتری از فرزندان میکنند؛ اما در فرانسه و ایتالیا، که پدران به طور سنتی نقش مردانهتری دارند، اینگونه نیست.
این ایدئولوژیها گاه نسل به نسل، از والدین به کودکان و خصوصاً نوجوانان، منتقل میشوند (دیویس و ویلز، ۲۰۱۰). اما در برخی بافتها، عُرف بچهداری مشترک رنگ میبازد و بجای یک وظیفۀ اجتماعی، به مثابۀ یک انتخاب شخصی قاببندی میشود (ووری، ۲۰۰۹). انتخاب فردی گاه به هموالدی مشترک منجر میشود. در زوجهایی که پیش از ازدواج قصد بچهدار شدن داشتهاند، درگیری پدر و تصمیم به هموالدی مشترک بیشتر است (هامنماریوت، ۲۰۱۱).
در بهبوهۀ رکود اقتصادی جهانی، گوشه و کنار بحثهای عمومی و خصوصی پیرامون شغل و حیات خانوادگی شاهد مذاکرۀ مجدد پیرامون نقش مردان در خانواده بود. زمانی که مادران کار میکنند، مردان وقت بیشتری را برای مراقبت کودکان میگذارند، یعنی بیشتر شدن اوقات پدر و فرزندی، مراقبت متعارف و فعالیتهایی که نشانۀ مسؤولیتپذیری بیشترند (رالی، بیانچی و ونگ، ۲۰۱۲). ولی هیچیک از زوجین مایل نیستند از وقتی که میتوانند با فرزندان بگذرانند، دست بکشند. علیرغم تداوم اهمیت نقش تأمینگری، نقش والد و رشد کودک میتواند بر دغدغههای شغلی و حرفهای اولویت یابد.
در نروژ، مردان در سالهای پیش از مدرسۀ فرزندان خود از کار میزنند، اما وقتی کودکان به سن مدرسه میرسند ساعتهای کار خود را افزایش میدهند (دامرماث و کیترود، ۲۰۰۹). البته چنین دغدغههایی به بافت اجتماعی و سیاستهای ملی هر کشور بستگی دارند. بیگارت و اوبرین (۲۰۱۰) نشان دادهاند که در انگلستان، پدر بودن (نه جایگاه شغلی) بهترین متغیر پیشبین برای ساعت کار طولانی مردان است.
هموالدی در خانوادههای کمدرآمد
عمدۀ آنچه دربارۀ پدران میدانیم بر مبنای تجربۀ مردان سفیدپوست متأهل در طبقههای متوسط و کارگر است. در ایالات متحده که وصلتهای زوجین ناپایدارتر (چرلین، ۲۰۱۰)، نابرابری اجتماعی-اقتصادی بیشتر، حمایت از اقشار ضعیف کمتر، و نرخ زندانیها بیشتر است، بیتوجهی به پدران طبقات پایینتر یک جای خالی بزرگ در پژوهشها ایجاد کرده است. الگوهای پیچیدۀ تشکیل خانواده و بچه بزرگ کردن خارج از ازدواج، میان خانوارهای متعدد یا در بافت فرزندآوری چندوالدی، نزد پدران کمدرآمد بیشتر رُخ میدهند (فرستنبرگ، ۲۰۱۱). مثلاً بیش از یکسوم کودکان در ایالات متحده جدا از پدر زیستی خود زندگی میکنند، که این نسبت برای کودکان فقیر و کودکان رنگینپوست بیشتر است (دیبل، ۲۰۰۸).
این تغییرات جمعیتشناختیِ اجتماعی در پژوهشهای پیرامون پدران منعکس شدهاند: اکثر مقالات ژورنالها همچنان به خانوادههای دو والدی میپردازند، اما تعداد روزافزونی هم پدران در وضعیت غیرمتأهل، غیرمقیم، همخانه، مجرّد یا پدرخواندگی را کانون توجه قرار دادهاند. وجود دادههای طولیِ جدید، خصوصاً در پروژۀ «خانوادههای شکننده و رفاه کودک»۹، مطالعۀ مردان و هموالدی در خانوادههای کمدرآمد را دگرگون کردهاند. این مطالعه بیش از ۴۷۰۰ والد نوزادان و فرزندانشان در بیمارستانهای ۲۰ شهر ایالات متحده را به کار گرفت، و مصاحبههای پیگیری تا سن ۱۵ سالگی کودکان را ترتیب داد. بچهداری خارج از ازدواج، اصلاح [سیاستهای] رفاه و پدران کمدرآمد کانون توجه این پروژه بود.
بنا به دادههای پدران در پروژۀ «خانوادههای شکننده»، نیمی از آنها درگیری کم و یکچهارم آنها درگیری زیاد با کودکان را نشان میدادند. رابطۀ باکیفیت با مادران و با خویشاوندان پدری و مادری، یکی از عوامل کلیدی افزایش درگیری پدران بود (ریان، کلیل و زیولگست، ۲۰۰۸). موضوع روی و برتون (۲۰۰۷) بررسی کردهاند که مادران، در ستجوی یک الگوی ایدهآل برای فرزندانشان، چطور به سراغ پدران زیستی یا پدران اجتماعی (معمولاً دوستپسرهای غیرخویشاوند یا مردان خویشاوند) میروند، اما نگران پیامدهای این کار بر روابط صمیمانۀ خود یا امنیت فرزندانشان هستند.
برای درک پویاییهای رفتار زوجیابی مادران جوان در آینده، سابقۀ روابط آنها اهمیت دارد. به نظر شفتال و همکاران (۲۰۱۰)، پرهیز اندک از دلبستگی، اعتماد بیشتر و تعارض کمتر با شرکای زندگی در سابقۀ روابط مادران، و مشارکت قویتر۱۰ در بچهداری، منجر به هموالدی باکیفیتتر میشوند. علاوه بر این، پدران به تصمیمات مادران واکنش نشان داده و میزان درگیری خود را تنظیم میکنند. مردان غیرمقیمِ کمدرآمد در صورت ورود شریک جدید به زندگی مادران احتمالاً تماس خود با فرزندان را خاتمه میدهند (گازو، ۲۰۰۹)، اما اگر خود شریک جدیدی بیابند اینگونه نمیشود.
هرچند ازدواج و اقامت برای زوجهای کمدرآمد گذراست، اما تأثیر مشهودی بر هموالدی مردان و رفاه کودکان دارد. دادههای پروژۀ «خانوادههای شکننده» نشان میدهند که پدران سیاهپوست متأهل و همخانه به یک اندازه در مراقبت کودکان درگیر میشوند (پری، هارمون و لیپر، ۲۰۱۲). یافتههای زُستک (۲۰۰۸) تأیید میکنند که درگیری با یک پدر اجتماعی یا پدر زیستی غیرمقیم اثرات مشابهی دارد و تماس با پدر زیستی که دور از کودک زندگی میکند اثر مثبت پدر اجتماعی بر رفاه کودک را کاهش نمیدهد. چوی (۲۰۱۰) اشاره میکند که پدریِ غیرمقیم شاید مشکلاتی در رفتار و رشد شناختی کودک ایجاد کند، اما این مشکلات صرفاً به خاطر غیبت پدر نیستند بلکه از جهت تأثیر غیبت پدر بر بچهداری مادران تنهاست.
پس از چندین سال، والدین کمدرآمد شاید «کنار هم ماندن» جهت هموالدی برای بزرگ کردن کودکان را بر «با هم بودن» در یک رابطۀ متأهلی متعهدانه اولویت دهند (رُی، باکمیلر و مکداول، ۲۰۰۸). از مطالعۀ «خانوادههای شکننده» میتوان چنین برداشت کرد که حمایت مادر از درگیری پدر در اولین سال پس از تولد، به درگیری بیشتر پدر در سهسالگی کودک منجر میشود (فیگن و پالکویتز، ۲۰۱۱). فارغ از وضعیت رمانتیک این رابطهها، ارتباطات میان خانوارها و کیفیت هموالدی یکی از پیشبینهای قوی برای درگیری آتی پدران غیرمقیم است (کارلسون، مکلاناهان و بروکزگان، ۲۰۰۸).
ادراکِ حمایت و درگیری والدین را باید متمایز از اصل حمایت از هموالدی دانست. اگر زوجین به اهمیت مراقبتگری مردان باور نداشته باشند، احتمال ازدواج آنها کمتر و احتمال جدایی وصلتشان بیشتر است (هامنماریوت، ۲۰۰۹). اگر مردان زندانی باشند یا شریک زندگی جدیدی بیابند یا بیش از یک فرزند داشته باشند یا تحصیلات یکی از زوجین کم باشد، احتمال اینکه مردان حمایت مادر را ادراک کنند کمتر است (برونتهتینکیو و هورویتز، ۲۰۱۰). ادراکات مادران از حمایت [پدر] نیز نقش محوری در بچهداری مادران دارد. میزان ادراک حمایت عاطفی پدران از بچهداریشان، بر میزان استرس مادران دربارۀ بچهداری تأثیر دارد (هارمون و پری، ۲۰۱۱).
سرمایۀ اجتماعی پدران فقط به حمایت مادران بستگی ندارد، بلکه به میزان سرمایهگذاری اعضاء خانوادۀ گستردهشان نیز وابسته است. بویژه میزان درگیری پدران جوان بسیار وابسته به حمایت پدربزرگ/مادربزرگ، نقش دروازهبانی مادران۱۱، و تغییر وضعیت رمانتیک هموالدها (حتی افت و تثبیت آن در سالهای آغازین زندگی کودکان) است (هرزاگ و همکاران، ۲۰۰۷). اما حمایت خویشاوندان متعلق به خانوادۀ گسترده همواره هم سودمند نیست. حمایت خویشاوندان پدری معمولاً درگیری مرد را افزایش میدهد، اما حمایت خویشاوندان مادری ممکن است باعث کاهش درگیریشان شود (پری، ۲۰۰۹).
هموالدی و نفقۀ کودک پس از طلاق
تحقیقات پیرامون هموالدی پس از طلاق و ازدواج مجدد، خانوادههای درهمآمیخته۱۲ و شرکای زندگی جدید، و پیکربندیهای پیچیدۀ خانواده نیز نکات روشنگر جدیدی دربارۀ پدری مطرح کردهاند. حضانت مشترک، جایگاه بالاتر اجتماعی-اقتصادی، و پویاییِ بهتر هموالدی میتوانند تماس و پرورش بیشتر از سوی پدران در گذر زمان را پیشبینی کنند (پیترز و ارنبرگ، ۲۰۰۸). با ازدواج دوبارۀ مادر، تأثیر درگیری پدرخوانده بر برونداد۱۳ کودک شاید مؤثرتر از درگیری پدران غیرمقیم شود (کینگ، ۲۰۰۶). پدران شاید گرمتر و در عین حال کنترلگرتر از پدرخواندهها باشند (کلکستون-اولدفیلد، گاربر و گیلکریست، ۲۰۰۶)، و ماهیت منحصربفرد این روابط میتواند جایی هم برای ایفای نقش پدرخواندهها در قالب همکاری میان دو والد مذکر باقی بگذارد (ماسیگلیو و اینوهوسا، ۲۰۰۷).
تغییرات خانواده بر انتظارات نظام حمایت کودک از پدر جهت پرداخت نفقه نیز تأثیر دارد. اگر مادر شریک زندگی جدیدی بیابد، احتمال پرداخت نفقۀ کودک توسط پدر کمتر است (میر و کَنسین، ۲۰۱۲). تقریباً بیست سال از اصلاحات گسترده در نظام حمایت اقتصادی کودک در ایالات متحده گذشته است و هماکنون این نظام در تضمین ایفای نقش والدین در روابط پس از طلاق کارآتر عمل میکند. هدف از پیکربندی دوبارۀ نظامهای حمایت کودک، تأمین آموزش، بهبود ارتباطات و تغییر شکل روابط هموالدی در بافت خانوادههای پرچالش است. پرداختیهای رسمی پدران به تماس بیشتر با کودکان در سالهای بعد منجر میشوند (نپومنیاسکی، ۲۰۰۷).
در بازۀ ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰، نفقه و دیدار کودکان برای خانوادههای مادرانی که هرگز ازدواج نکردهاند افزایش یافت (هوانگ، ۲۰۰۹). اما در میان اعضاء پروژۀ «خانوادههای شکننده»، مقادیر غیررسمی و کلی نفقه در اولین سال صدور حکم حمایت از کودک کاهش یافت، و نفقۀ رسمی تنها پس از سه سال اندکی افزایش یافت (نپومنیاسکی و گارفینکل، ۲۰۱۰). اگر نرخ تعهدات پدران قشر محروم کاهش یابد، مادرانی که از اعانههای رفاهی بهرهمند هستند ممکن است تا ۳۰% از درآمد خود را از دست بدهند، که این رقم برای مادرانی که اعانههای رفاهی نمیگیرند به بیش از ۴۰% از درآمدشان میرسد (هوانگ، مینسی و گارفینکل، ۲۰۰۵).
بعلاوه، اگر فرزندان متعدد پدران در مطالعات مد نظر قرار نگیرند، برآورد مبالغ پرداختی حدود ۶۰-۳۳ درصد اضافهتر از رقم واقعی تخمین زده میشود (سینکویچز و گارفینکل، ۲۰۰۹). اصلاحات جاری در نظام نفقۀ کودک بر خدماتی تأکید دارند که امکان اشتغال و پرداخت هزینههای کودک را به پدران قشر محروم میدهد (کَنسین، میر و هان، ۲۰۱۱) که میتواند ظرفیت آنها برای تأمین کودکان و رابطه با مادران فرزندانشان را متحول کند.
پرورش کودکان در طول زمان
بحث پیرامون مشابهت یا تفاوت بچهداری مردان و زنان، و پیرامون کیفیت یا کمیّت درگیری پدران، سه دهه سابقه دارد. تعریف سهبُعدی لَمب۱۴ و همکاران (۱۹۸۵) از مداخلۀ پدر (تعامل، دسترسپذیری، مسؤولیتپذیری) نگاه ما به کار پدران در خانواده را دگرگون کرد. بر پایۀ این تحقیق، پلک (۲۰۱۰) میخواهد محققان را به سمتی سوق دهد که ابتدا درگیری مثبت، گرما و پاسخگویی، و کنترل را بررسی کند؛ و در مرحلۀ دوم به سراغ مراقبت غیرمستقیم و مسؤولیتپذیری فرآیندی از قبیل تعیین وقت پزشک یا حملونقل بروند. توصیههای او یادآور دو چیزند: تحقیقات پیرامون پرورش (ماسیگلیو و رُی، ۲۰۱۲)، و نارضایتی مراقبان مذکّر و مذاکره بر سر حضور فیزیکی با مراقبان مؤنث، سایر مردان و خود کودکان در محیطهای «سرشار از استروژن»۱۵ (دوسِی، ۲۰۰۶).
علاوه بر این مفاهیم که برای اندازهگیری درگیری استفاده میشوند، در مطالعات ساختار خانواده به مقایسۀ درگیری پدران مقیم با درگیری پدران غیرمقیم پرداختهاند. چندین و چند برونداد منفی کودکان از جمله پرخاشگری، رفتار ضداجتماعی، افسردگی، اضطراب و عزتنفس پایین با غیرمقیم بودن پدران همبستگی دارند (کارلسون، ۲۰۰۶). اما به سختی میتوان گفت عدم اقامت پدران نزد کودکان، طی چه فرآیندی به این بروندادها منجر میشود. هافرث (۲۰۰۷) مشاهده کرده است که دستاوردهای آکادمیک کودکان به عوامل جمعیتشناختی و اقتصادی مرتبط است، اما مشکلات رفتاری درونیسازی و بیرونیسازی۱۶ ارتباط نزدیکتری با اقامت پدر و ساختار خانواده دارند.
پژوهشها در پروژۀ «خانوادههای شکننده» توانستهاند پیشبینهای شفاف برای میزان درگیری پدران کمدرآمد را شناسایی کنند که غالباً با بروندادهای کودک پیوند دارند. در صورت توجه مردان به شریک زندگیشان در زمان بارداری و تأمین منابع و حمایت پیش از تولد، احتمال آنکه تا سه سال بعد پدران درگیر باشند افزایش مییابد (کابررا، فاگن و فاری، ۲۰۰۸). برونتهتینکیو و همکاران (۲۰۰۷ الف و ب) نیز دریافتهاند که قصد و نیّتهای پیش از زایمان، یک عامل حیاتی در پیشبینی میزان درگیری پدران کمدرآمد هستند. مردانی که نمیخواستهاند شریک زندگیشان حاملگی را تا انتها طی کند، به احتمال کمتر رابطۀ گرم والد با فرزندانشان دارند.
کابررا و همکاران (۲۰۱۱) نشان دادهاند کیفیت رابطۀ پدر با فرزندش در کلاس پنجم دبستان میتواند مشکلات رفتاری و کیفیت رابطۀ او با همتایانش را پیشبینی کند. اما اقامت نزد کودکان، پیوند درازمدت با رشد اجتماعی ندارد. غالباً انتظار داریم که جنسیت کودکان، نقشی حیاتی در پویاییهای روابطشان بازی کند. پدرانی که هنگام تولد کودک [با مادرش] ازدواج میکنند، با پسران بیشتر از دختران زندگی میکنند. اما بنا به دادههای پروژۀ «خانوادههای شکننده»، پس از خاتمۀ سال اول، رابطهای میان جنسیت کودک با ترتیبات زندگی یا سرمایهگذاری زمانی و مالی پدران دیده نمیشود (لاندبرگ، مکلاناهان و رُز، ۲۰۰۷).
مرخصی زایمان پدران
سیاست مرخصی زایمان پدران مبتنی بر این باور است که حتی یک بازۀ کوتاه مراقبت کودک در آغاز تولد میتواند پیوندی ایجاد کند که با رشد کودک، به درگیری ادامهدار [پدر] منجر میشود. هرچند شاید در ایالات متحده استفادۀ پدران از این مرخصی به معنای تعهد کمتر به محل کار تلقی شود، اما سایر ادراکها از این پدران (که جوانان بزرگسال را هم شامل میشوند) در برخی موارد بسیار مثبت است هرچند فرض میشود که این مردان با استفاده از مرخصی زایمان، پیشرفت شغلی خود را قربانی میکنند (کُلمن و فرانیوک، ۲۰۱۱).
سیاستها و تجربههای مترقی برای ترویج برابری جنسیتی در کشورهای اسکاندیناوی، ضرباهنگ رویکرد عمومیتر به مرخصی زایمان پدران را رقم زدهاند. به منظور تشویق به استفاده از این گزینه، امکان تفویض «مرخصی پدرانه» به مادران وجود ندارد تا نشان دهند که مراقبت پدر از کودک هم پذیرفتنی و هم مطلوب است.
این سیاست که سوئد طلایهدار آن است نشان میدهد که طولانیتر بودن مرخصی پدران، به مراقبت بیشتر از کودک و رضایت بیشتر از تماس با کودک منجر میشود (هاس و هوانگ، ۲۰۰۸). دادههای جمعآوریشده در سوئد نشان میدهند مردانی که مرخصی زایمان طولانیتری میگیرند حتی نرخ مرگومیر پایینتری دارند و احتمال آنکه شرایط جسمی باثباتتر، برازندهتر و سالمتری داشته باشند نیز بیشتر است (منسداتر و لاندین، ۲۰۱۰).
در ایالات متحده که سیاست مرخصی زایمان پدران در سطح فدرال وجود ندارد، ارائۀ این امکان به کارفرمایان واگذار شده است. سازوکارهایی همچون «برنامههای کمک به کارکنان»۱۷ (EAP)، در صورت وجود، گزینههای منعطف و متناسبی طراحی میکنند (بوچیچیو، ۲۰۰۶). در ایالات متحده و بریتانیا، پدرانی که مدت طولانیتری به مرخصی میروند معمولاً در مراقبت از فرزندانشان درگیرتر هستند (نپومنیاسکی و والدفوگل، ۲۰۰۷). در مقایسه با ایالات متحده که پدران از مرخصی سفر هم برای رسیدگی به نوزاد استفاده میکنند، مردان در ایالات متحده مرخصی کوتاهتر (یک هفته) میگیرند (کافمن، لیونت و کرامپتون، ۲۰۱۰).
شاید پرسش کلیتر این باشد که چطور میتوان مراقبتگری مردان را ترویج کرد و در عین حال فرصتهای زنان در محل کار را بهبود بخشید (پرلز، ۲۰۰۶). سیاستهای مرخصی منعطف تنها زمانی مؤثرند که حقوق رسمی و ابزارهای قانونی متوازنکنندۀ کار-زندگی هم وجود داشته باشند تا امکان تغییر در تقسیم کار خانوار را فراهم نمایند (گریگوری و میلنر، ۲۰۰۸). در کانادا، ترجیحات مادران و همچنین سیاستهای عمومی (از قبیل استحقاق مادران برای دریافت مرخصی باحقوق) است که میزان استفادۀ پدران از مرخصی زایمان را شکل میدهد (مککی و دوسِی، ۲۰۱۰). در مقابل، اگر مادران از مرخصی باحقوق و امنیت شغلی برخوردار باشند (مثل استرالیا)، آن دسته از ابتکارات دولتی که سهم بالقوۀ مردان در مقام مراقبتگر را نادیده میگیرند میتوانند عملاً پدران را از صحنه حذف کنند (اینزورث و کاچر، ۲۰۰۸).
نوجوانان، جوانان و طلاق
اقامت پدران در سلامت و احساس نزدیکی نوجوانان نیز همانند کودکان نقش بازی میکند (بوث، اسکات و کینگ، ۲۰۱۰). ارتباط و درگیری مردان رابطۀ معکوس با مشکلات رفتاری درونیسازی و بیرونیسازی نوجوانان دارد (دی و پادیلاواکر، ۲۰۰۹). و اگر کودکان در دورۀ نوجوانی کنار پدر زندگی کنند، احتمال آنکه در نوجوانی صاحب فرزند شوند یا دور از فرزندان خود زندگی کنند کاهش مییابد (فارست و جارویس، ۲۰۰۷).
علاوه بر اثراتی که پدران میگذارند، باید تأثیرات دوجانبه و الگوهای تراکنشیِ اثرات کودکان را هم مد نظر قرار دهیم. مثلاً هاوکینز، آماتو و کینگ (۲۰۰۷) نشان دادهاند که سلامت کودکان، یکی از سائقههای اصلی درگیری پدران غیرمقیم است. تصمیماتی که نوجوانان دربارۀ رفاه و سلامت خود میگیرند، انگیزۀ واکنش پدران نیز میشود. ریسکپذیری جنسی نوجوانان میتواند پدران را به کسب اطلاعات بیشتر دربارۀ فرزندانشان و خلق فعالیتهای خانوادگی بیشتر برای بازداشتن فرزندان از فعالیتهای خطرناک وادارد (کولی، وتروبادرزال و شیندلر، ۲۰۰۹).
پیشبینیناپذیری، خصوصاً در صورت جدایی یا طلاق پدرِ تأمینگر، مشخصۀ این مسیر طولانی روابط میان پدر-کودک است (والرشتاین و لویس، ۲۰۰۸). رابطۀ کودکان با پدران در مواردی که پیشتر خانوادههای سالم و مقیم نزد یکدیگر داشتهاند، بهتر از مواردی است که پدران غیرمقیم داشتهاند (نیلسن، ۲۰۱۱). تلاش برای ترمیم و حفظ رابطه و نزدیکی ممکن است سالها طول بکشد و شاید بر سایر روابط نزدیک و صمیمانۀ دختران نیز تأثیر بگذارد (میلر، ۲۰۱۰). پسران شاید طلاق را متفاوت از دختران تجربه کنند. کنیان و کرنر (۲۰۰۸) دریافتهاند تأثیر مستقیم بدگویهای مادر از پدر، بر پسرانی که بلوغ عاطفی کمتری دارند بیشتر است.
چیدل، آماتو و کینگ (۲۰۱۰) در بررسی روابط پس از طلاق در یک بازۀ ۱۴ ساله، با استفاده از دادههای طولی دریافتهاند که رابطۀ دوسوم از پدران آمریکایی با فرزندانشان تغییری نمیکند (یا درگیری زیاد دارند یا اصلاً درگیری ندارند). در مقابل، به مرور زمان تماس بیش از ۲۳% آنها کاهش یافته و ۸% آنها تماس بیشتری پیدا کردهاند. کمی بیشتر از یکسوم (۳۶%) از پدران غیرمقیم هرگز فرزندانشان را نمیبینند (هوانگ، ۲۰۰۹). این نمونۀ معاصر بهتر از روابط دهۀ ۱۹۷۰ میلادی است: امروزه پدران غیرمقیم تماسهای بیشتری با فرزندانشان دارند، خصوصاً اگر نفقۀ کودک بدهند یا هنگام تولد کودک ازدواج کرده باشند (آماتو، میرز و امری، ۲۰۰۹).
همچنین نکات بیشتری در این باره فهمیدهایم که کودکان چطور روابطشان با پدران غیرمقیم را مدیریت میکنند. اگر رابطۀ کودک با مادرش خوب باشد، میتواند با پدرش نیز در تماس بماند؛ و هنگامی که این فرزندان در آستانۀ بزرگسالی ازدواج میکنند و بچهدار میشوند، رابطهشان با پدر نیز نزدیکتر میشود (اسکات و همکاران، ۲۰۰۷). تحقیقات آکیلینو (۲۰۰۶) این نکته را تأیید میکنند که اگر پدر و کودک رابطۀ قدرتمندی در دوران نوجوانی داشته باشند، روابطشان در آغاز بزرگسالی هم قوی میماند.
پدران جوان در مواجهه با گزینههای محدود شغلی و فشار برای تأمین فرزندان خود، شاید به دنبال روابط نزدیکتر با پدرانشان بروند تا از حمایت و مشورت او بهرهمند شوند (رُی و همکاران، ۲۰۱۰). اما مردانی که دور از پدرشان زندگی میکردهاند احتمال بیشتری دارد که از زندگی فرزندان خود نیز غایب باشند، و احتمال آنکه زنان از یک شریک غایب بچهدار شوند بیشتر از مردان است (پونت و همکاران، ۲۰۱۲). و در ادامۀ زندگی، پدران مسنتر در صورت طلاق، فوت همسر یا ازدواج مجدد، کمتر از حمایت اجتماعی خانواده یا دیگران بهرهمند میشوند (کالمین، ۲۰۰۷).
تأکید بر فرآیندها و بافتها موجب شده است که درگیری با کودکان در طول زندگی از منظر گذارهای زندگی پدران بررسی شود. گذار به دورۀ پدری برای تازهوالدین به طور کلی موجب بهبود رفاه و افزایش ساعتهای کار میشود (ناستر، پتز و اگبین، ۲۰۰۷)، اما تازهپدرها تجربههای متفاوت و متمایزی از این ماجرا دارند. به خاطر پیچیدگی روابط با شریک زندگی پس از تولد فرزند، شاید نیاز به مذاکره دربارۀ رضایت زناشویی، نگرشهای طرفین دربارۀ درگیری مردان، و تعهد به اشتغال مرد/زن وجود داشته باشد (لی، ۲۰۰۷). شاید انتخاب میان یافتن یک شغل (که برابر با تأمینگر و پدر خوب شناخته میشود) و تکمیل تحصیلات (که عموماً نشانۀ یک والد خوب به حساب میآید) درگیر تعارض شوند (فوتریس، نیلسن و المستید، ۲۰۱۰).
منظر مسیر زندگی۱۸ ما را به یک نگاه درازمدتتر وامیدارد چون مردان در تمام طول عمر خود و فرزندشان، پدر میمانند. در جریان گذارهای متعدد زندگی، رفتار و دیدگاه مردان در چهارچوب نقش پدری تغییر میکند، اما پدر بودنشان تغییری نمیکند (پالکویتز و پالم، ۲۰۰۹). چالش اصلی، فهم و شناسایی این گذارهاست؛ و دادههای طولی و تکنیکهای نوین آماری مانند تحلیل طبقۀ پنهان۱۹ امیدبخشترین گزینهها برای تحقیق در گذارهای زندگی مردان در سالهای متمادی است (داریوتیس و همکاران، ۲۰۱۱).
چالشها و نابرابری در پدری جدید
یکی از برجستهترین مشکلات مردان در دستیابی به جایگاه پدری جدید (یعنی تأمینگری و مراقبتگری)، چالشهای جدی فراروی آنها برای محقق ساختن این انتظارات است. با افزایش نابرابری درآمد و گستردهتر شدن شکاف میان افراد برخوردار و فاقد تحصیلات و شغل، به سختی میتوان نمونههای موفق از پدران جدید را یافت (اسمیدینگ، گارفینکل و مینسی، ۲۰۱۱). چالشهای کلیدی که سر راه پدری جدید قرار دارند، کداماند؟
«پدری جدید» فینفسه به یک نسخۀ هژمونیک از مردانگی۲۰ دلالت میکند که با اقتصاد جهانی و تغییر نقشهای جنسیتی در خانواده متناسب است، اما این نسخه به درد همۀ پدران نمیخورد. از لحاظ ابراز مراقبت، ارزشهای خانوادگی آلترناتیو و حتی جایگاه فیزیکی مناسب پدران در خانه و در چشم عموم، پدران همجنسگرا و خانهدار انتظارات جدیدی از مردان را پیریزی کردهاند (دوسِی، ۲۰۰۶؛ گلدبرگ، ۲۰۱۲؛ مرلا، ۲۰۰۸). پدران سیاهپوست کمدرآمد این نسخههای جریان اصلی از مردی۲۱ را با آن نسخههای خیابانی از مردی درهم آمیختهاند که بر استقلال، احترام و ریسکپذیری تأکید میکنند و شاید در نقطۀ مقابل آنچه «پدریِ خوب» میدانیم قرار میگیرند
(رُی و دایسون، ۲۰۱۰). تجربههای پدران محروم از دو نقش والد و شریک زندگی چنان [متنوع و] ناهمگناند که پیشفرضهای رایج دربارۀ ناکامی آنها در مقام «پدر» را نقض میکنند. آنها به نسخهای از پدری متعهدند که با انتظارات جریان اصلی همخوانی ندارد؛ و بدین طریق، کلیشههایی از قبیل پدر نالازم، بابای بیقید و «بازیکنی» که از ترس تعهد یا ازدواج پا به فرار میگذارد را میشکنند (تامیسلموندا و مکایدن، ۲۰۱۰).
«بچه داشتن از چند نفر»۲۲ چالشهای جدی برای درگیری بسیاری از پدران به وجود میآورد. احتمال این بچهدار شدنهای متعدد برای مردان محروم شهرنشین، دچار افسردگی، کمتر تحصیلکرده، و غیرمتأهل یا اقلیت، بیشتر است (برونتهتینکیو و همکاران، ۲۰۰۹). حدود یکسوم از مردانی که از چند شریک زندگی چندین بچه دارند، رابطههای غیرازدواجی دارند و این روند رو به افزایش است. همچنین سن متوسط این مردان در زمان اولین رابطۀ جنسی یا اولین بچهداری، کمتر از سایر مردان است (منلاو و همکاران، ۲۰۰۸).
مردانی که تعارض کمتر و رضایت بیشتری از رابطه دارند برای فرزند بعدی خود با شریک فعلی زندگیشان میمانند، اما مردانی که رابطههای ناپایدار دارند به احتمال بیشتر از شریک زندگی جدید بچهدار میشوند (اسکات و همکاران، ۲۰۱۰). با این حال، «بچه داشتن از چند نفر» اساساً یک رفتار مشکلآفرین پدرانه نیست. در خانوادههای کمدرآمد، احتمال اینکه مادران بچۀ دوم بیاورند بیشتر از پدران غیرمتأهل است (گازو و هیفورد، ۲۰۱۰). در تمامی این مطالعات، بچههای متعدد (خواه برای مادر یا پدر) با بروندادهای منفی کودک همبستگی دارند.
درگیری پدر و ریسک ناشی از زندانی شدن
اخیراً پژوهشهایی آغاز شدهاند که نشان میدهند ریسکهای حبس، مصرف مواد مخدّر یا خشونت خانگی، چگونه به مانع درگیری پدران کمدرآمد با کودکان تبدیل میشوند. در نمونۀ پروژۀ «خانوادههای شکننده»، نیمی از پدران چنین ریسکی داشتند که همبستگی منفی با درگیری پدران با مادران و کودکان داشت، هرچند رابطۀ مردان با مادران اغلب نقش تعدیلگر در تأثیر این ریسکها بر درگیری با کودکان داشته است (والر و سوییشر، ۲۰۰۶). همچنین به طور خاص، «پدری» فرصت دوبارهای به مردان کمدرآمد میدهد تا ضمن بازسازی هویت و عادات روزمره حول محور تولیدنسل، از رفتار ریسکدار دور شوند (رُی و لوکاس، ۲۰۰۶). نهادهای اجتماعی میتوانند بافت و زمینۀ مناسب را برای دوری پدران از این ریسکها فراهم کنند.
برای پدران جوانی که همچنان به مدرسه میروند، ادامۀ تحصیل یک عامل محافظتکننده است. در مقایسه با آنهایی که ترک تحصیل کردهاند یا حتی فارغالتحصیل شدهاند و دیگر مدرسه نمیروند، نرخ رفتارهای ریسکدار در این پدران جوان کمتر است (وینمن و همکاران، ۲۰۰۷). برای پدران بیکار و بیخانمان، پناهگاه میتواند نوعی حد و مرز رفتاری و روانشناختی تعیین کند تا در چهارچوب آن بتوانند نقشهای جدید بچهداری را به عهده بگیرند (شیندلر و کولی، ۲۰۰۷).
زندان از آن دسته نهادهایی هست که مانع تلاش مردان برای درگیری با کودکانشان میشود. پژوهش پیرامون حبس دستهجمعی مردان کمدرآمد و رنگینپوست، گسترش چشمگیری داشته است (به مُروری که رافائل، ۲۰۱۱ در این باره داشته است مراجعه کنید). مجدداً در نمونۀ «خانوادههای شکننده»، نیمی از تمام پدران سیاهپوست تا پنجسالگی فرزندانشان تجربۀ حبس را داشتهاند (پری و برایت، ۲۰۱۲). در مقایسۀ با پدرانی که هرگز حبس نکشیدهاند، این مردان وضعیت شغلی بدتر، درآمد کمتر و ساعتهای کاری کوتاهتر (آن هم در شغلهای زیرزمینی و ثبتنشده) دارند (لویس، گارفینکل و گائو، ۲۰۰۷). در زمان حبس، دو انتظار کاملاً متفاوت از این مردان میرود: زندانی بودن و پدر بودن (دایر، پلک و مکبراید، ۲۰۱۲).
پدری در حین حبس کشیدن میتواند مولّد و سازنده باشد، و مردان از تعهدشان به درگیری با فرزندان و ارزش تماس با کودکانشان مطمئناند (لی و همکاران، ۲۰۱۲). اما پس از خلاصی از حبس، برآورده کردن این انتظارات غالباً امکانپذیر نبوده است. خانوادهها تسهیلگر شبکههای حمایتی رسمی و غیررسمی برای مردانی بودهاند (واکر، ۲۰۱۰) که هنگام بازگشت به خانواده، در عمل به وعدۀ «درگیری با فرزندان» مشکل داشتهاند (یوکام و ناث، ۲۰۱۱).
حبس والدین، اثرات وسیعی دارد. مشکلات توجه و رفتار پرخاشگرانه در کودکانی که پدرانشان محبوساند، بیشتر دیده میشود. تأثیر حبس والدین حتی بیشتر از غیبت پدر است (گلرو همکاران، ۲۰۱۲). علاوه بر این، در برخی کشورهای اروپایی، احتمال محکومیت قضایی برای فرزندان افراد بزهکار، بیشتر است (بسمر و فارینگتون، ۲۰۱۲). حداقل اینکه فرآیند حبس میتواند پدران سیاهپوست را به رفتارهای محدودکنندهتر و سختگیرانهتر در مقام پدری وادارد (مادکی و ویلسون، ۲۰۰۹) و میتواند به افزایش استرس بچهداری منجر شود (لوپر و همکاران، ۲۰۰۹).
استرس و افسردگی
شرایط شغلی نامناسب و طبقۀ اجتماعی پایین، همبستگی ظریفی با کیفیت بچهداری پدران دارد. در ایالات متحده، پدرانی که محیطهای شغلیِ نه چندان حمایتگر، استرس کاری بیشتر و برنامۀ زمانی غیراستاندارد کار (و همچنین ساعت کار کمتر) را گزارش دادهاند، تحریکات زبانی کمتر [در مرحلۀ زبانآموزی کودک] و اثر بالنسبه منفی در تعامل با کودکانشان نشان دادهاند (گودمن و همکاران، ۲۰۱۱). بعلاوه، پدران شاغل در محیطهایی که خودمختاری کم و استرس زیاد دارند (معمولاً شغلهای کارگری)، در بچهداری خود درگیری و حساسیت کمتری نشان میدهند (گودمن و همکاران، ۲۰۰۸). همچنین در این بافتها میتوان شاهد افسردگی، تعارض زناشویی، اضافهبارِ نقش فرد، و صمیمت اندک با کودکان بود (رنسفورد، رکوتر و مکهیل، ۲۰۰۸).
نحوۀ بروز استرس و تعارض در تصمیمات مربوط به شغل و زندگی خانوادگی، به بافت بستگی دارد. مثلاً در خانوادههایی که زوجین شاغلاند مادران بیشتر قدردان ایفای نقش پدران هستند، و احتمال نگرش منفیشان به بازی و مراقبتگری پدر کمتر از خانوادههای تکنانآور است (باکلی و شاپسولیوان، ۲۰۱۰). چنانکه در نابرابریهای ساختاری و احتمالاً تفاوتهای ارزشی هم دیده میشود، عوامل نژادی نیز بر شکل و شمایل تصمیمهای شغلی یا مراقبتگری مردان اثر دارند. مردان سفیدپوست هنگامی که پدر میشوند بیشتر کار میکنند؛ اما در مقایسه با مردان سفیدپوستی که نگرشهای تساویطلبانه دارند، احتمال افزایش کار افرادی که ارزشهای سنتی دارند بیشتر است. در مقابل، ساعات کار مردان سیاهپوست (صرفنظر از نگرش سنتی یا تساویطلبانه) پس از پدر شدن افزایش نمییابد (گلوبر و گاجولکو، ۲۰۱۱).
شیندلر (۲۰۱۱) مشاهده کرده است که درگیری و ایفای نقش مالی پدران با سلامت روانیشان رابطۀ مثبت دارد؛ اما سلامت روانی لزوماً پدران را به درگیری و ایفای نقش مالی وانمیدارد. افسردگی پدران، همانند مادران، تأثیر قدرتمندی بر کودکان و درگیری والدین دارد. افسردگیِ پدران غیرمقیم معمولاً به کاهش درگیری پدر منجر میشود (پالسون، دابر و لیفرمن، ۲۰۱۱). به نظر کین و گاربر (۲۰۰۹)، افسردگی پدران میتواند به مشکلات رفتاری برونیسازی در کودکان منجر شود، هرچند این پدیده به میزان تعارض در روابط پدر-فرزند بستگی دارد.
توجه زیادی به اثرات افسردگی شده است، که احتمالاً شایعترین مسأله در زمینۀ سلامت روانی پدران است. نه تنها تحصیلات و سن، که نژاد، وضعیت تأهل، اشتغال، مصرف مواد مخدر و سابقۀ حبس نیز بر افسردگی اثر دارند. افسردگی به استرس بچهداری مرتبط است و درگیری با کودکان، کیفیت رابطه با شریک زندگی و حمایت هموالدی را کاهش میدهد (برونتهتینکیو و همکاران، ۲۰۰۷). نرخ افسردگی مردان سیاهپوست کمدرآمد بسیار بیشتر از کل مردان است (سینکویچز و لی، ۲۰۱۱).
یک راهبرد ممکن برای بهبود افسردگی این مردان میتواند درگیری فعالتر با پسران (از جمله نظارت بر ایمنی آنها و آموزش نحوۀ بقاء یک سیاهپوست جوان در آمریکا به آنها) باشد که تسلط شخصی را افزایش میدهد (کالدول و همکاران، ۲۰۱۱). همچنین برنامههای [ویژۀ آموزش] پدری نیز میتوانند به موازات خدمات بچهداری و اشتغال، جایی برای مداخلههای سلامت روانی جهت درمان افسردگی باشند (فیتزجرالد و همکاران، ۲۰۱۲).
نظر به دامنۀ وسیعتر چالشهای بهداشت و سلامت که فراروی مردان قرار دارند، دادههای پروژۀ «خانوادههای شکننده» تأیید میکنند که به علت بهرهمندی از مزایای بیمۀ سلامت مادران، سلامت پدران غیرمتأهل با ازدواج بهبود مییابد (هالدین، مینسی و میلر، ۲۰۱۰). با ورود خدمات ارزانقیمت بهداشت و سلامت به ایالات متحده، پدران محروم هم احتمالاً از نتایج بهتر در این زمینه بهرهمند میشوند. بهبود سلامت فرزندان میتواند بر وضعیت پدران نیز تأثیر بگذارد، چون وضع نامناسب سلامتی کودک موجب کاهش اشتغال پدر (خصوصاً برای پدران کمدرآمد همخانه) میشود (نونان، ریچمن و کُرمن، ۲۰۰۵).
مهاجرت
فرآیند مهاجرت به ایالات متحده، یک گذار پراسترس و دشوار برای روابط خانوادگی است چرا که بسیاری خانوادهها در جریان زمان و مکان از هم جدا شده و دوباره به هم میپیوندند (استرایر و روئر-استرایر، ۲۰۱۰). مهاجرت همچنان یک چالش جدی برای درگیری پدران، حتی پدران بسیار متعهد، است (برای بحثی پیرامون پدران مکزیکی، مراجعه کنید به: تیلور و پاراکاردونا، ۲۰۰۸). برخی خانوادهها، ارزشها و باورهای سنتی بیشتری دارند و در جریان این تغییرات چشمگیر در محل اقامت و فرهنگ، به صورتی کارآ از آنها بهره میبرند.
اما مهاجرت، از منظر انتظاراتی که از مراقبتگری پدران میرود و پیامدهایی که بر درگیری مردان با کودکان دارد، تغییرات مهمی داشته است (چوانگ و مورنو، ۲۰۰۸). برخی از والدین تازهمهاجر تکنیکهای جدید «بچه بزرگ کردن» را به کار میگیرند تا انتخاب و قدرت بیشتری به جوانها بدهند، اما همچنان موضع اقتدار و انضباط خود را حفظ میکنند (نستروک و مارکس، ۲۰۱۱). اطلاع مادران از برنامههای روزمرۀ فرزندان بیشتر از پدران است، و تقسیم کار مزدبگیر میان والدین است که رابطۀ والد/نوجوان و همسازی او با محیط جدید را شکل میدهد (آپدیگرف، دلگادو و ویلر، ۲۰۰۹). اگر پدر و مادر هر دو شاغل باشند، احتمال اینکه مذاکرات پرتعارض بر سر مسؤولیتهای شغلی/خانوادگی سرریز کرده و روابط با فرزندان را هم دچار استرس کنند، بیشتر است.
برخی پدرها در جستجوی شغل بهتر و درآمد بیشتر، فرزندانشان را در کشور زادگاه میگذارند و جای دیگر میروند. تعامل فرزندان مکزیکی با پدران مهاجر گاهی اوقات بیشتر از پدران طلاقگرفته است؛ که علت آن احتمالاً ارسال وجه و سرمایهگذاری پدران در تحصیل فرزندانشان است (نوبلز، ۲۰۱۱). ولی کودکانی که ترک شدهاند شاید احساس کنند که خانوادههایشان ناکامل است (توماس، ۲۰۱۰) و شاید احتمال بیماریشان بیشتر شود (اشمیر، ۲۰۰۹). خصوصاً نوجوانهای لاتینتبار درگیر کشمکش با تأثیرات پدرانی هستند که نزد آنها اقامت ندارند. لوپز و کورونا (۲۰۱۲) شواهد کیفی از خشم، اشتیاق و بیتفاوتی نوجوانهای پُرریسک در گیرودار خاطرات اوایل کودکی و روایت مادرانشان از کاهش درگیری پدران، ارائه کردهاند.
توانمندی شغلی پدران مهاجر، روابط و شرایط خانواده را شکل میدهد. کروتر و همکاران (۲۰۰۶) دریافتهاند که درآمد پدران مکزیکی در ایالات متحده، در خانوادههای فرهنگپذیر رابطۀ منفی با افسردگی دارد؛ اما در خانوادههایی که فرهنگپذیری کمتری داشتهاند، اثر تعدیلکننده بر افسردگی نداشته است. به همین ترتیب، نژادپرستی در محل کار مردان با افسردگی در این خانوادههای کمتر فرهنگپذیر ارتباط دارد، اما در خانوادههای بیشتر فرهنگپذیر اینطور نیست. سایر جنبههای ادغام مهاجران [در جامعۀ مقصد]، نتایج پیچیده و گاه تناقضآمیزی دارند. به عنوان مثال، شهروندی در ایالات متحده رابطۀ منفی با برخورد گرمِ پدران چینی دارد، اما استفاده از مهارتهای زبانی انگلیسی رابطۀ مثبت با مراقبت و پرورش فیزیکی نزد پدران مکزیکی دارد (کپس، برونتهتینکیو و هورویتز، ۲۰۱۰).
نتیجهگیری
در این فصل برای بررسی دامنۀ گستردهای از تحقیقات اخیر پیرامون شیوه و مفهوم پدری، رویکرد مشخصاً میانرشتهای داشتهام. با مطالعۀ بیشتر پیرامون نحوۀ ایفای نقش حیاتی پدران در زندگی خانوادگی معاصر، باید دریافتهایمان را در بستر تغییرات چشمگیر جمعیتشناختی، سیاستگذاری، اقتصادی و اجتماعی فهم کنیم که سرتاسر یک اجتماع جهانیشده را مبتلا کردهاند. پیشنهاد من آن است که متنوع شدن تجربهها و دیدگاههای پدری، و همچنین نابرابری نوظهور [میان پدران] که فقط به تفاوت درآمد محدود نمیشود، مشخصۀ ماندگار مفهوم پدری (خصوصاً در دهۀ اخیر) است.
پژوهشهای آتی دربارۀ پدران باید با دو سائقۀ تنوع و نابرابری همآهنگ شوند چون بافت مراقبتگری و تأمینگری پدران توسط این دو سائقه شکل میگیرد. و در سطح فردیتر، پرسش اینجاست که خانوادهها و خود پدران چگونه کار اصلاحِ قاببندی۲۳، تجهیز و تعیین جایگاه مردان در مقام پدرانی را انجام میدهند که با چالشهای فراوان روبرو هستند، خصوصاً که این مردان تلاش میکنند به عنوان «پدران جدید» هر دو وظیفۀ مراقبتگری و تأمینگری را انجام دهند. مطالعاتی که در این فصل اشاره شد، پیشنهاد میدهند که طرحهای بدیع روششناختی و مفاهیم روشنگر و اصیل میتوانند به پیشبُرد درک ما از بچهداری مردان در سالهای پیشِ رو کمک کنند. بدینترتیب، شاید شاهد «پایان مردان» به معنای سنتیاش باشیم؛ اما در عین حال آغاز پدری معاصر را میبینیم: یک طیف گسترده، متنوع و متکثر از ابرازگریها و رفتارهای مردانی که منابع در دسترسشان متفاوت و پیشینۀ زندگیهایشان متمایز از همدیگر است.